مرگ :: Mr. Keating

در مرگ، حیاتِ خلوتی خواهم داشت...

بسم الله...

قطع شدن بیان برایم تداعی‌گر مرگ بود...

اینکه ناگهان ببینی چیزی که همیشه بوده، یک دفعه نیست شود. بدون هیچ نشانه‌ و روزنه امیدی برای بازگشت. و البته این فقط یک مورد بود، ولی در مرگ هرچه که داریم (خیال می‌کنیم که داریم) به یک‌باره محو می‌شود.

هر روز، نزدیک صد یا هزار بار صفحه را رفرش می‌کردم و از آنجا که در خیلی موارد، خودم را متهم ردیف اول می‌بینم احساس می‌کردم کار بدی کرده‌ام و بیان را فقط به روی من بسته‌اند! در همین حین که فکر می‌کردم کدام عمل شنیع‌م باعث این حرکت مسئولان شده، منتظر بودم صدایی از سمت خدا یا مسئولین بیان یا هرکس دیگری، در گوشم بلند شود که «مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَی». پروردگارت تو را رها نکرده و مورد خشم و کینه قرار نداده است. «وَلَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى» و بی تردید آخرت برای تو از دنیا بهتر است.

ولی صدایی نیامد.

 

+ یک افزونه‌ی دستیار، مبتنی بر هوش مصنوعی، نصب کرده‌ بودم و بعد از ده بیست بار استفاده، پیام داد «خب دیگه بسه! از این بعد اگه منو می‌خوای باید اشتراک بخری». من هم در جواب، یک افزونه دیگر نصب کردم!

بعد از مدتی دیدم کوتاه آمده و برایم بدون خرید اشتراک باز می‌شود!

احساس می‌کنم مسئولان بیان هم سال‌ها پیش رفته‌اند و هاستِ سایت خودش تمدید می‌شود. از سنگ صدا درمی‌آید و از این بزرگواران نه. خب توضیحی، عذری...هیچ!

 

پ.ن: چقدر برای مرگ آماده نیستیم...

۰۶:۴۹

Mr. Keating

!O Captain! My Captain
Our fearful trip is done
The ship has weather'd every rack, the prize we sought is won
.The port is near, the bells I hear, the people all exulting

کتابِ در حالِ خواندن:

آخرین کتابِ خوانده شده:
Designed By Erfan Powered by Bayan