سلام مومن. جزاکم الله خیرا
خدمت همه بزرگواران هم عرض سلام و ادب دارم...
بابا یه کم فکر ما را هم بکنید که دو زاری کجی داریم...خود متن، سنگینه..منبر دوستان، سنگین تر....والا(لبخند)
داداش آخرش ما را کافر می کنی میره(لبخند)
با اجازه همه یه منبر طولانی برم...بسم الله...
عارضم خدمت شما که در تفسیر المیزان نوشته که سوره توحید زمانی نازل شد که مردم راجع به خدا از پیغمبر سوال می کردند...
بعد توضیح میده که در آیه اول می فرماید" قل هو الله احد"
چرا نمیگه خدا، واحده؟...در حالی که احد و واحد، به تعبیر ساده میشه خدا، یه دونه است...
جواب اینه که "احد" و "واحد" با هم فرق دارند...احد، یعنی یه دونه و دیگه هیچی...این یه دونه، قابل تقسیم شدن نیست...به تعبیر آقای صفائی، تولیدی نیست...
اما واحد، یعنی یه دونه ولی یه دونه ای که قابل تقسیم شدنه...تولیدیه...
شما مثلا خورشید را در نظر بگیرید...هر روز صبح، انوار خورشید به زمین می تابه...انواری که قابل برگشت به خورشید هم نیست...ضمن اینکه این انوار طلائی، حاصل فعل و انفعالات، ذرات خورشیدیه...
یعنی خورشید خودش، از اون ذرات تشکیل شده و این ذرات هم در قالب نور، به زمین تابیده میشن...
یعنی خورشید، تقسیم شد...
اما خدا، اینگونه نیست...یعنی قابل تقسیم شدن نیست...
پس خدا میشه احد...
حالا سوال پیش میاد که پس "نفخت من روحی" داستانش چیه؟...عرض می کنم...
این آیه "قل هو الله احد" صف ذاتی خدا را بیان می کنه...
تو پرانتز بگم که خدا یعنی خود آ، یعنی چیزی که خودش وجود داشته...
خب در آیه بعد می فرماید "الله الصمد"...
سوال اینه...چرا دوباره میگه "الله"؟...مگه آیه قبلی نگفته بود؟...علامه طباطبائی رحمه الله علیه می فرماید چرا...منظور اینه که هر کدوم از این دو آیه برای توصیف خدا، کفایت می کنه...
بعد این صمد یعنی چی؟
یعنی اینکه مقصد اصلی خداست و همه به اون اعتماد دارند چون هستی شون را از او گرفته اند اما خدا که هستی ش را از کسی نگرفته...پس نیازی هم به کسی نداره...
بعد در ادامه می فرماید" لم یلد و لم یولد"
به تعبیر ساده، خدا، وجود داشته و قابل تقسیم شدن هم نیست...
بلافاصله بعد می فرماید" و لم یکن له کفوا احد"
هیچ کس و هیچ چیز، همتای او نیست...
یعنی اینطور نیست که بگی آقا خدا، نعوذ بالله پدر و مادری داشته، یا فرزندی داره؟ نخیر همچین خبرهائی نیست...
خودشه و خودش...
حال می رسیم به "نفخت من روحی"....
همه موجودات در دنیا، یه جسم دارند و یه جان...انسان علاوه بر این جسم و جان، روح الهی هم داره...
بنابراین وقتی ما مثلا گوسفندی را می کشیم، یعنی جان دنیائی او را می گیریم انسان هم وقتی می میره، جان دنیایی او گرفته میشه اما تفاوت انسان با سایر موجودات در اینه که روح الهی او تا ابد می مونه...
خب این روح الهی چیه دیگه؟ با توجه به اینکه گفتیم خدا قابل تقسیم شدن نیست...
در واقع این همون موهبتیه که خد به انسان داده...یه امتیاز ویژه...نه اینکه خودش را تکه کنه و بده به انسان...
انسان هم به واسطه همون امتیاز ویژه، هی از این عالم به اون عالم، میره...در هر عالمی هم، یه سری موهبت بهش داده میشه که در انتهای اون عالم، ازش گرفته میشه...چون اون موهبت، خاص همون عالم بوده...
یه مثال ساده بزنم...
بدن شما وقتی ثابت باشه، فکر شما هزار جا میره...درسته؟
مثلا سر نماز، یا وقتی خوابیدید...
این فکر شما، همون روح الهی شماست...
چون جسم که ثابته...جان هم که داره کار خودشو می کنه و شما نفس می کشید اما فکر شما، هی میره این ور و اون ور...اما وقتی در حرکت باشید، کمتر این متوجه این بازیگوشی فکر می شوید...
بعد همین فکر (روح الهی) می تونه کار خوب بکنه می تونه هم کار بد بکنه...بنابراین الاعمال بالنیات...
و اونقدر هم قدرت داره که مرتاض های هندی، ثابت می کنند این فکر می تونه جسم و جان خودت که هیچ، جسم و جان اطافیانت را هم در اختیار بگیره...
تو پرانتز بگم که علمای دینی که می بینید طی الارض می کنند هم در واقع توانستند قدرت روحشون را کنترل کنند و به حکت می رسند نه مثل مرتاض ها، دنیوی بشوند...
سوال بعدی..چرا لازمه خدا نظارت کنه بر این جهان؟
در جواب باید عرض کنم که از یه پیرزنی که چرخ رسیندگی را می چرخوند، پرسیدند به نظرت خدا وجود داره؟..گفت به این چرخ نگاه کنید...چرا می چرخه؟ چون من دارم می چرخونمش...این جهان را هم کسی داره می چرخونه که اینطور منظمه...و اون کسی نیست جز خدا..
سوال بعدی..چرا خدا خودش را به ما نشون نمیده؟
جواب...یه ماهی وقتی داخل دریاست نمی تونه تصوری از دریا داشته باشه دیگه...درسته؟ چون اگه از دریا بیاد بیرون می میره...هستی نداره...
این در حالیه که دریا وجود داره...
انسان هم در حکومت خدا داره زندگی می کنه...اگه می خواد خدا را ببینه، لازمه ش اینه که از این حکومت خارج بشه...و خب کجا در حکومت خدا نیست؟...هیچ جا...
تازه انسان، در حکومت خداست که هستی داره...اگه فرض کنیم بتونه خارج هم بشه، هستی ای نداره که تازه خدا را ببینه....
خیلی نوشتم...
پول ما را بدید بریم(لبخند)
عاقبتتون به خیر به حق حضرت ابوتراب
یا علی
پاسخ :
سلام برادر جان...
خوبین؟
شرمنده کردین ما رو...
می دونم که می دونی که این یه تعارف اصفهانی بیش نیست اما شماره کارت بده تا جبران کنیم :)
+راستش کفر متحرک امروز رو دوست تر دارم از اسلام راکد دیروز! :)
واقعا ممنونم ازتون
اما چند تا نکته:
+خدا خیرتون بده بابت تفسیر علامه ی بزرگ...
+امروز یه نفس کتاب "معرفت نفس" جناب طاهر زاده رو خوندم...چیزی که اون جا گفته شده و خودم هم پذیرفتمش اینه که انسان از ماده تشکیل شده و نفس! یعنی جسم و روح...دیگه جان که شما فرمودید رو نفهمیدم تفاوتش چیه با این ها
+ در مورد نفخت فیه من روحی خیلی خوب بود حرف ها..بنابراین به این نکته می رسیم که روح هم مخلوقی از مخلوقات خداست که به قول آقای طاهر زاده اونقدر از باب تجرد به خدا نزدیکه ماهیتش که خدا به خودش نسبت میده: روحی
+ در مقابل این استدلال پیرزن و چرخ دستی میشه اینطور استدلال کرد که اون چرخ در نظم کره ی خاکی که اصطکاک وجود داره و هوا سرعت چرخ رو می گیره و ... نیاز به نیرویی دائمی برای جرخش داره اما کهکشان ها و سیارات در فضایی هستند که نه اصطکاکی هست نه برخوردی برای کم شدن نیرو...بنابراین چرخش ادامه خواهد یافت. نکته ی دوم هم این که همه چیز که نمی چرخه...مثلا صندلی هم به عنوان ساخته ی دست بشر معرفی میشه اما نمی چرخه و نیرویی نمی خواد.
این جاست که سوال میشه چه نیازی به وجود نظارت دائمی خدا هست؟ و نمیشه خدا جهان رو خلق کرده باشه و به حال خود رهاش کرده باشه؟ (البته از باب این که چرا باید در صورت به حال خود رها شدن همه چیز نابود بشه...نه از باب این که غفلت مساویه با قائل شدن نقص در وجود خداست)
ممنونم برادر جان
خدا از بزرگی کم تون نکنه ان شاءالله