مسئلةٌ... :: Mr. Keating

مسئلةٌ...

سلام علیکم...

راستش یه سوال فلسفی باهام گلاویز شده! و شاید کمترین کاری که می تونم بکنم تا دست روی دست نذاشته باشم اینه که این جا با شما مطرحش کنم شاید از دل بحثی یا حرفی یا استدلالی به جواب رسیدیم...


در چنته ی خداناباوران و نافیان ارتباط خدا با مخلوقاتش (در فرض وجود خدا)، براهین مختلفی وجود داره که از جمله ی اون ها یکی اینه که:

 " بر اساس نظریات علمی، تنها پدیده هایی با هم رابطه دارند که قابلیت تبدیل به یکدیگر را داشته باشند 

متافیزیک نمی تواند با پدیده های فیزیکی رابطه داشته باشد.

و چون خدا _ بر فرض وجود _ متافیزیک است

بنابراین خدا نمی تواند با انسان ها رابطه داشته باشد. "

............

علی صفایی (ره) توی کتاب "تفسیر سوره توحید" به این مسائل توجه کرده و در مقام جواب دادن براومده و انصافا هم خوب از پسش براومده اما جایی از حرف هاش برام مبهم و غیر قابل فهمه...بخونید لطفا جوابشون رو از متن کتاب:

خداوند ترکیب ندارد بنابراین نیازی ندارد و این اصل ما را به اصل دیگری می رساند که رابطه ی او با خلق رابطه ی تولیدی نیست.

رابطه ی خورشید با نورش رابطه ی تولیدی است چون نور چیزی نیست. این خورشید است که آن را تولید می کند و هستی می دهد و با این تولید، خورشید بخشی از خود را از دست داده است.

رابطه ی ذهن و تصورات و تصاویرش رابطه ی تولیدی است. این تصورات بدون اراده ی تو یک لحظه هم دوام نمی آورند و تا هنگامی حضور دارند که تو توجه داشته باشی.

رابطه ی موج و دریا هم تولیدی است اما...

رابطه ی الله با خلق رابطه تولیدی نیست. لَم یلِد، از این نوع رابطه خبر می دهد و با همین توصیف، آن اشکال درباره ی وجود جواب می گیرد، که متافیزیک بر فرض وجود، با معلول های شبه زمانی رابطه ندارد و خدا و جبرئیل بر فرض وجود با رسول نمی توانند ارتباط بگیرند.

رابطه ی الله و پدیده ها رابطه ی خلق و ایجاد است. هنگامی که او ترکیبی نداشت، ناچار تولیدی هم نخواهد داشت. این اوست که به تمامی موجودات هستی بخشیده است. نمی شود جزئی از او به دیگری انتقال یابد و نمی شود که رابطه ی او رابطه ی تولیدی باشد. با این توضیح تعبیرهایی از قبیل " نفخت فیه من روحی..." من از روح خودم در آن ها دمیدم، دیگر این نوع رابطه ی تولیدی را در ذهن نمی آورد و این نوع رابطه را تداعی نمی کند.

...

نظرتون چیه؟

من متوجه نوع رابطه ی خدا و مخلوقات نشدم...هم چنین متوجه نتیجه ای که از " نفخت فیه من روحی " گرفته شد...

و نظرتون برام مهم و محترمه...

ممنونم


پ.ن: خواسته یا ناخواسته کمی فضای این تارنما تغییر کرده و این خوبه یا بد، نمی دونم!

۰۰:۵۵
آقای بیدل
۰۲ شهریور ۹۷ , ۰۶:۴۶
زدی تو خط فلسفه ها :))
برو با دچار مشورت کن ک عشق فلسفه س .

+ اصلا خدا پدیده نیست که توی این استدلال قرار بگیره ...
+ یکی می گفت استاد سر کلاس نشسته بود و به حوض وسط حیاط که پر آب بود اشاره می کرد . بعد برای شاگرداش اثبات کرد که این حوض آب نداره . شاگرداش موندن چه جوابی به این شبهه استاد بدن . استاد بلند شد رفت لب حوض آبارو پاشید هوا گفت نگاه کنید : این آب ، هست !

پاسخ :

چه کنیم برادر...

مثال تون رو نفهمیدم راستش اما اگر اینطور باشه که حس می کنم جوابی وجود داره براش و اون این که وجود آب با اشاره به آب ثابت میشه 
اما اگر می خوایم با این استدلال به رویت خدا در کوه و آسمان و برگ درخت ها برسیم جوابش اینه که با لمس و حس کردن کوه، وجود کوه ثابت میشه نه خدا!
و تمام این موارد که قراره باهاش به درک وجود و حضور خدا برسیم درک های با واسطه است و نه بدون واسطه
صـــا لــحـــه
۰۲ شهریور ۹۷ , ۱۰:۰۷
سوالتون خیلی سخته.
به نظرِ من فضای بلاگ برای رفع این شبهه از ذهنِ شما چندان مناسب نیست.

پاسخ :

فی الحال افراد زیادی به ذهنم نمی رسن که بتونن حضوری به سوالم جواب بدن حقیقتا...
بعد هم سوال های سخت رو از آدم های اهل علم می پرسن دیگه...این جا هم کم نیستن
اگر جوابی به ذهن شما می رسه لطفا بفرمایید تا استفاده کنیم
آقای بیدل
۰۲ شهریور ۹۷ , ۱۷:۲۶
با خانم صالحه موافقم .
چیزی ندارم بگم ، جز این ک به نظرم اثبات وجود خدا سوال خیلی مهمی نیست ! به قول عین صاد اگه ثابت کنی ک توی قوری چای هست چ فایده اگه تشنه ی چای نباشی . و بر عکس اگر تشنه باشی و فقط احتمال بدی ک توش چایه بلند میشی و میری سمتش .

پاسخ :

اثبات حضور و مداخله ی خدا در هستی چطور؟!

اگه نریم سمت برخورد عقلی با شبهات ذهنی مون کمترین اثرش این میشه که این احتمال هم تا آخر عمر توی ذهن مون جولان میده که ممکنه خدایی هم باشه اما نتونه یا نخواد مداخله بکنه در امور هستی و یا ممکنه ما نتونیم اصلا باهاش ارتباط داشته باشیم!

+منم با ایشون موافقم و قطعا این شبهه با نوشتن توی وبلاگ برطرف نخواهد شد و باید به دنبال جواب ها رفت اما همونطور که توی پست اشاره کردم این کمترین کار بود که می تونستم الان انجام بدم...شاید جوابش پیش شماها باشه
هاژ محمود
۰۲ شهریور ۹۷ , ۱۷:۳۹
سلام

ما هیچ
ما سکوت
ما نگاه

ب نظر می رسه اینجا باید ب دنبال موز بود! -_____-

پاسخ :

حال چرا موز؟
هاژ محمود
۰۲ شهریور ۹۷ , ۱۷:۴۷
دوستان شلیل هم پیشنهاد دادن ک ما موافقت نکردیم
همون موز خوبه :دی

پاسخ :

پس دو تا بردار بعدا نگی خسیس بودن! :)
هاژ محمود
۰۲ شهریور ۹۷ , ۱۸:۱۵
بفرما
اینم از خسیس بودنتون
قاعدتا باید می فرمودید هر چقدر می خوای بردار :دی

ممنان :)

پاسخ :

:)
خورشید ‌‌‌‌
۰۲ شهریور ۹۷ , ۱۸:۴۹
فضای قبلی خوب بود، الآن هم خوبه
چون سوالهای مهمی میپرسید
استفاده میکنیم

پاسخ :

بزرگوارید...
کاش فهم این سوال ها برای من "عمل کردن ها" رو در پی داشته باشه وگرنه صرفِ فهمیدن نه حلال مشکل که مشکلی بر روی مشکل هاست...
دعا کنید برای ما
ماریا
۰۲ شهریور ۹۷ , ۱۹:۱۵
قبل از اینکه وارد محدوده فلسفه بشید باید برای فهم بهتر کلیات فلسفه را مطالعه کنید تا دقیق متوجه مباحث بشین

پاسخ :

سلام و ممنون
بزگوارید...
راستش به کلیات فلسفه تا حدودی آشنایی دارم و متوجه مباحث هستم
شاید هم به قول شما اطلاعات فلسفی پایینی دارم...
 اما جواب جناب صفایی رو متوجه نشدم و نفخت فیه من روحی کمی بر این گیج شدن ها افزود...
اگر نکته ای در این خصوص به ذهنتون رسیده خیلی خوشحال میشم بدونم...ممنون
صـــا لــحـــه
۰۲ شهریور ۹۷ , ۲۰:۱۳
اساسا این تزِ خدای ساعت‌سازی که ذهنِ شما رو مشغول کرده از قرن ۱۷ و ۱۸ میلادی خیلی رایج شد تا زمینه‌ی حکومتِ عقلِ خودبنیادِ جداافتاده از خدا و معنویت فراهم بشه. این عقلِ خودبنیادِ بدونِ خدا، حس‌گراست چون به غیب باور نداره و در تمامِ این متنی که گذاشتید سخنِ ناباوران به حقایق غیبی رو میبینیم که چطور می‌خواهند همه‌ی مفاهیم، حتی مفاهیم فلسفی و عقلی رو با حواسِ پنجگانه درک کنند. اون‌ها میگن متافیزیک نمی‌تونه با چیزهای فیزیکی ارتباط داشته باشه! حالا چرا؟ چون اون‌ها دنیا رو خالی از حقایقِ غیبی میبینند. دنیا برای اون‌ها یک ساعت هست که خالقش اون رو ساخته و ساعت من بعد بدون خالق هم کار می‌کنه. و عالمِ خارج از ساعت هم که متافیزیک هست هیچ تاثیری روی اون ساعت نداره. 

و واقعا بله! اگر ما نگاهمون به دنیا این باشه که دنیا مثلِ ساعته، دیگه تاثیرگذاشتنِ خداوند در اون دنیا بی‌معناست و قطعا تاثیری و تاثری نخواهد بود

پاسخ :

یک دنیا ممنونم 
حرف ها حرف های خیلی خوب و مستحکمی بود واقعا
اما یک نکته این وسط وجود داره...اونم این که من مروج اندیشه های غربی نیستم قطعا و ازشون دفاع نمی کنم...تا حدود زیادی هم با شما موافق بودم و حتی به مقدمه ی اول اون استدلال غربی ها نقد دارم که یک نظریه ی علمیه و هر لحظه ممکنه خلافش ثابت بشه ولی نکته ی حرف من این بود که صحبت های جناب صفایی رو متوجه نشدم و این که می گن"رابطه ی او رابطه ی تولیدی نیست بلکه رابطه ی خلق و ایجاد است"
صـــا لــحـــه
۰۲ شهریور ۹۷ , ۲۰:۱۴
نکته بعدی اینکه اگر بخواهید این شبهه رو برطرف کنید باید عالمِ غیب رو درک کنید. غیبی که از رگِ گردن به ما نزدیک تره تا مومن بشید: الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلاه و ...
قدم اولتون باشه همون کتاب ده نکته از معرفت نفس :)

پاسخ :

توی درک قلبی این غیب موندم...که چطور میشه درکش کرد؟ عقلی یا قلبی یا هر دو؟

+ و شدیدا دوست دارم برم سمت کتابی که فرمودین اما می ترسم با پیش فرض های دینی باشه که احتمالا هست و می خوام تا جایی که بشه با صرف عقل کار کنم.
یکی
۰۲ شهریور ۹۷ , ۲۱:۴۴

سلام.

هو العالم

اشکال کار از همون جملۀ «بر اساس نظریات علمی...» هست. این نظریه، خودش نیازمند اثباته! در واقع گزارۀ «تنها پدیده‌هایی با هم رابطه دارند که قابلیت تبدیل به یکدیگر رو داشته باشند» صحیح نیست.

متافیزیک، علت فلسفیِ فیزیک هست؛ معلول، عالم ماده است و علت، عالم ملکوت؛ و اساساً اینجا حرف از «تبدیل» زدن کاملاً بی‌معناست. زمانی دو شیء می‌تونن تبدیل بشن که در یک بستر وجود داشته باشند. مثلاً آب تبدیل به بخار یا یخ می‌شه، چرا؟ چون هم آب و هم تبخیر و هم حرارت و هم مَیَعان، همگی در بستر ماده دارند اتفاق می‌افتند. اما این آب نمی‌تونه به‌خودیِ‌خود و همین‌طور که یک شیء مادی هست، به یک چیز متافیزیکی تبدیل بشه! اما این آب دارای یک حقیقتی در عالَم بالاتر هست که با همین آب در ارتباطه. اون حقیقتِ بالاتر، که در عوالمِ‌بالاتر از دنیا وجود داره و دم‌به‌دم و آن‌به‌آن به آب مادی، واقعیت و خصوصیات «آب» رو داره فیض‌رسانی و إشراب می‌کنه. بین این آب پایین و اون آب بالا، رابطۀ عِلّی و معلولی برقراره.

ممکنه فهم این‌ها برای بعضی سخت باشه و البته توضیحات مفصل ومباحث مشروحی داره که طرحش در اینجا مناسب نیست
اما می‌شه مثال‌هایی نقضی زد، که فهم مسئله رو راحت کنه.

مثلاً: عاشق به معشوقش «فکر» می‌کنه، در ذهنش خیال معشوق رو میاره و تخیل می‌کنه؛ در همین حین می‌بینید که چهره‌ش سرخ شد! عرق کرد! تپش قلب گرفت! چرا باید این اتفاقات بیفته؟! در عالم خارج و ماده که اتفاقی نیفتاد! اون در گوشۀ تختش نشسته بود، الان هم نشسته! معشوق مثلاً در هزار فرسنگ اون‌طرف‌تر خوابیده بود، هنوز هم خوابیده! نه این حرفی به اون زد و نه اون حرفی به این! اما یک خیال غیرمادی، یک فکر که فیزیکی نیست، در ماده اثر می‌ذاره: عرق کردن، سرخ شدن، تپش قلب و خلاصه آثاری که همه مادی‌اند و غیرقابل انکار. حالا سؤال اینجاست:‌ بین اون خیال، و بین این تپش قلب رابطه‌ای هست یا نیست؟ قطعاً هست! خب اگر رابطه‌ای هست، (با توجه به عبارت «تنها پدیده‌هایی با هم رابطه دارند که قابلیت تبدیل به یکدیگر را داشته باشند) آیا اون خیال تبدیل به عرق شد؟ آیا عرق می‌تونه، تبدیل به خیال بشه؟! ابداً! چرا؟ چون وطن اون خیال در عالَم دیگه‌ایه و محلّ این عرق در عالم دیگه‌ای! خیال مادی نیست اما قطره‌های عرق مادیه! تپش قلب یک پدیدۀ مادیه. حلّ مسئله در همونی هست که عرض شد: بین خیال معشوق و تعریق، رابطۀ عِلّی برقراره.


پاسخ :

درود بر " یکی " که نمی دانیم کیست...!

ممنونم....واقعا ممنونم

پس ببینید درست متوجه شدم آیا: " اون چیزی که این استدلال در واقع تلاش در اثباتش داره اینه که خدا (بر فرض وجود) قابلیت تبدیل به انسان رو نداره و «لم یلد و لم یولد» هم دقیقا داره همین رو میگه اما نتیجه ای که غربی ها از این استدلال گرفتند _ تحت عنوان این که بنابراین هرگونه ارتباطی بین فیزیک و متافیزیک غیر ممکنه_ زیر یه علامت سوال گنده قرار داره و رد میشه با این پاسخ شما "
درسته؟

اما هم چنان سه تا سوال برام وجود داره:
اول این که نفخت فیه من روحی رو چطور تفسیر و معنا کنیم تا عقلا با مشکل مواجه نشیم؟
دوم این که آیا به عالم مُثل افلاطونی معتقدید؟
سوم این که چه لزومی به نظارت دائمی خدا به عنوان خالق وجود داره که می گیم در فرضِ لحظه ای غفلت از سوی خدا جهان نابود خواهد شد یا به تعبیری " اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالب ها" ؟

ممنونم
صـــا لــحـــه
۰۳ شهریور ۹۷ , ۰۹:۲۱
راستش من با آقای صفایی آشنا نیستم که بتونم براتون حرفاشون رو تفسیر کنم!
 
اون کتاب هم خیلی خوبه. نگران نباشید :)

بعد هم اصلا لازم نیست که بخواهید مروج اندیشه های غربی باشید یا مدافعشون. ما داریم در فضای عالم غرب و عالم دینی تنفس میکنیم و عجیب اینه اگر با اندیشه های غربی مواجه نشیم

پاسخ :

باز هم ممنون
کتاب ده نکته الان جلومه! البته قبلش به کتاب دیگه ای از استاد برخوردم به نام هدف حیات زمینی آدم، و شروعش کردم...
دعا بفرمایید
ماریا
۰۳ شهریور ۹۷ , ۱۰:۳۹
فهمش خیلی راحته. صفایی داره میگه که خداوند تولید نمی کنه بلکه خلق می کنه. چرا که در تولید جزئی از تولید کننده کم میشه و به تولیدشده داده میشه. در صورتی که ما اگر بنارا بر کم کردن در خداوند قرار بدیم بیشتره صفاتش زیر سوال میره. پس رابطه ی انسان با خدا رابطه خالق است. مثل خالقیت، الهویت و...در واقع همان رابطه ی تجلیه و هستی قائم به او. پس در نتیجه " نفخت فیه من روحی" که ما در ذهن خودمون اینطور تصور کردیم که خداوند از روح خودش دمیده را کاملا نقض می کنه. اینجا باید رجوع بشه به" لیس کمثله شیء" .
بنظرم نظریه ی علمی متافیزیک و فیزیک خودش نیاز به بحث و اثبات داره و عقلا بله هرچقدر هم نگاه کنیم و فکر کنیم نمی توانیم رابطه ای بین دنیای فیزیک و متافیزیک ایجاد کنیم چرا که اگر بنا به وجود رابطه باشه باید هردو در یک تراز قرار بگیرن نه با این همه تفاوت و تضاد.


پاسخ :

بحثی که در خصوص تفاوت تولید و خلق مطرح کردید بی نظیر بود واقعا...یک دنیا ممنون
اما حقیقتش ذهن کند من باز هم نمی تونه بفهمه پس این نفخت فیه من روحی آخرش ینی چی؟ :)
مرتضا دِ
۰۳ شهریور ۹۷ , ۱۳:۲۸
شروع حرفت اینه که :

بر اساس نظریات علمی،
 تنها پدیده هایی با هم رابطه دارند که قابلیت تبدیل به یکدیگر را داشته باشند متافیزیک نمی تواند با پدیده های فیزیکی رابطه داشته باشد.

اگه من بخوام به این سوال فکر کنم اینجوریه روند فکرم:
1- کدوم نظریات علمی؟
2- خود نظریه رو هم نفهمیدم. قابلیت تبدیل؟ ایا بین علت و معلول هم قابلیت تبدیل به هم شدن وجود داره؟

3- متافیزیک دقیقا کجاست؟ :)

4- از جوابی که در متن آوردی چیزی نفهمیدم [فلسفه انشا نیست]

پاسخ :

اولین سوالی که به ذهن خودم رسید همون اولین سوالیه که به ذهن تو رسید!
اما به نظرم اومد که علی صفایی داره این استدلال رو در فرض اثبات همین نظریات علمی رد می کنه و نه با زیر سوال بردن علمی بودنشون.

+به نظر خودم اما در کل دانش های صرفا تجربی و حسی و استقرایی کاملا خدشه پذیر و سست هستن و هر لحظه ممکنه خلافشون ثابت بشه

+سوال دو سوال خیلی خوبیه...

+دچار جان، همه این ها درست...اما از این دست شبهه ها بسیاره...مثلا در شبهه ی دیگری میگن که:
طبق نظر ادیان، خدا قادر مطلق است
خدا عجز و لابه ی جویندگانش رو می بینه
خدای قادر مطلق می تونه خودش رو نشون بده به بندگان صالح خودش 
خدا خودش رو نشون نمی ده و ارجاع میده به پدیده هاش
بنابراین خدا قادر مطلق نیست چون نمی تونه خودش رو به انسان ها نشون بده

این رو چطور میشه پاسخ داد؟
یکی
۰۳ شهریور ۹۷ , ۱۴:۲۹
سلام
خواهش می‌کنم.
تقریباً همونیه که گفتید: کی گفته فقط پدیده‌هایی که می‌تونن به هم تبدیل بشن فقط روی هم تأثیر می‌ذارن؟! سوزن اشکال روی انحصار تأثیرگذاری در «پدیده‌هایی که به هم قابل تبدیل‌اند» هستش.
ما از اینا سؤالات زیادی داریم!
می‌گیم خب طرف چکش برگشت خورده، زنگ می‌زنن و بهش می‌گن؛ نه کسی می‌زنه توی گوشش نه پُتک توی سرش فرود میاد، نه از جاش بلند می‌شه و نه چیز دیگه‌ای، اما یه دفعه می‌بینن توی همون لحظه دستش رو می‌گیره روی قلبش و  خلاص!
خب اگر پدیده‌های غیرمادی نمی‌تونن با پدیده‌های مادی ارتباط بگیرن، اگه پدیده‌هایی که فقط با هم رابطۀ تبدیل دارند می‌تونن روی هم تأثیر بذارن، پس سکتۀ این آقا دلیلش چیه؟!
اما «لم یلد...» خدا نه زائیدۀ چیزی هست و نه چیزی زایمان می‌کنه، حالا این زایمان به هر معنایی که می‌خواد باشه باشه. به تعبیر سیدالشهداء علیه السلام: خدا «لم یلد» هست، نه چیز کثیف تولید می‌کنه مثل دفع فضولات و زایمان، و نه چیز لطیف، مثل تخیّل و تصوّر.
ما می‌گیم هرچی که هست، تجلیات اوست، جلوه‌های اوست، و اساساً چیزی جز او نیست. شما دست خودتون ببینید. یک بار انگشت‌ها کم و زیاد می‌شن؛ نشان از حساب‌گر بودن شما! یک بار دست شما مُشت می‌‌شه؛ نشان از جلال و خشم شما! یک بار دست شما باز می‌شه؛ نشان از جود و کرم شما! چرا روی این جلوه‌های گوناگون، اسم‌های گوناگون گذاشتیم؟! چون این دست به جلوه‌های مختلفی دراومده؛ و الّا دست که بیش از یکی نیست و غیر از دست هم چیزی نیست.
توحید هم همین‌طوره. «این همه عکس مِی و نقشِ نگارین که نمود، یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد!»؛ هرچیزی که شما می‌بینید، جلوه‌های اوست؛ هرگز چیزی در عالَم «تولید» و «مونتاژ» و «زائیده» نشده! بلکه هرچه هست، تجلی و بازتاب ذات حضرت حق است و بس. در همین رابطه از امام موسی‌بن‌جعفر علیه السلام نقل شده که: «کانَ الله و لم یکن معه شیء و الآن کما کان؛ خدا بود و چیزی با او نبود، و هم‌اکنون نیز همان‌گونه است که بود.»

اما سؤالاتتون:
1ـ نفخت فیه من روحی تعلّق حقیقتی از توحید به این گِلِ هست؛ و به هیچ‌وجه معنای «یَلِد»ی نداره. یعنی به این جلوۀ خودم، که الان در مرتبۀ گِلِ بی‌جان هست، نصیب ویژه‌ای از حقیقت خودم بخشیدم که به هیچ مخلوقی نبخشیده‌ام؛ این نصیب ویژه همون «روحی» هست که در انسان دمیده شده.
2ـ دلیل این سؤالتون چیه؟
3ـ‌ جواب این سؤال با توضیحات اولیه کمی روشن شد.
اگر تصور درستی از خلقت وجود داشته باشه، این سؤال پیش نمیاد. تصور ما از آفرینش انسان، درست مثل کوزه‌گری هست. اما خداوند مثل کوزه‌گر انسان رو با موادی بیرون از حقیقت خودش نساخته که قابلیت این رو داشته باشه که رها بشه! انسان، بروز و ظهور اوست! حالا او اگه بخواد جلوه نکنه، چی می‌شه؟! این انسان از بین می‌ره! به همین راحتی.
مُشت، جلوه‌ای از دست شماست. دستتون رو مُشت می‌کنید و باید برای بقای این مُشت، ارادۀ شما بر این تعلق گرفته باشه که مُشت بمونه. اگر آنی شما توجهتون از بین بره و دستتون رو باز کنید، شیرازۀ وجود اون مُشت از هم می‌پاشه و در عین اینکه حقیقتی که اون مشت بهش قائم بود ـ یعنی دست ـ هنوز برپاست، اما دیگه اثری از آثار مُشت باقی نمی‌مونه و کاملاً از بین می‌ره.
این مثالی برای تقریب به ذهن هست و البته از جهاتی ممکنه دورکننده باشه.
به عبارت دیگه، معلول، برای بقای خودش هم در ایجاد و هم در استمرار حیات، نیازمند به علت هست؛ چون فرض در اینه که معلول از خودش چیزی نداره. «یا ایّها النّاس أنتم الفقراء إلی الله و الله هو الغنیّ الحمید؛ ای مردمان! [همۀ شما! نه فقط اهل ایمان] شما بی‌چیزان و تهی‌حقیقتانی هستید به‌سوی خدا، و خداست آن غنیّ بی‌نیاز و ستوده.» پس وقتی فرض بر اینه که این موجود خودش «حی» و «قدیر» و «علیم» نیست، چه در ایجاد خلقتش و چه در ادامۀ خلقتش، این فرض پابرجا هست یا نیست؟ هست! انسان همین الانش که بیست سالشه، سی سالشه، هشتاد سالشه هم به خودیِ خود که حی نیست! قدیر نیست!‌علیم نیست! باید علم و قدرت و حیاتش رو از کسی بگیره؛ و این گرفتن، به‌شکل آن‌به‌آن و لحظه‌به‌لحظه است و اگر آنی این ارتباط قطع بشه، نه اینکه انسان «می‌میره»، بلکه اساساً دیگه وجودی نخواهد داشت و به اصطلاح: «فرو ریزند قالب‌ها» یعنی  ماهیت‌ها به‌طور کلی از بین خواهند رفت، نه اینکه مثلاً انسان فقط بمیرد و جسمش اینجا هنوز مانده باشد.

پاسخ :

سلام...زبان ما که قاصره از تشکر کردن بابت وقت و فکری که گذاشتید برای این سوالات
اما چند نکته ی حل نشده توی ذهنم باقی مونده راستش که می تونید جواب هم ندید و صرفا به معرفی کتاب یا کتاب هایی اکتفا کنید اگر فرصتش نیست براتون
1. این که برگشت خوردن چک توی مثالتون یه امر مادیه و گرفتن قلب باز هم یه امر مادی... و متافیزیک جایگاهی توی این مثال نداشت به نظرم...داشت؟
2.معنای لم یلد رو تا حدودی متوجه شدم...و مثال دست و جلوه های مختلفش هم مثال خوبی بود برای تقریب به ذهن اما سختی کار این جاست که هیچ مثالی نمی تونه کامل منطبق بشه به سوال ما به علت همون بی مانند بودن...و حتی همین دست مشت کرده باز هم با ما رابطه ی تولیدی داره چون بخضی از انرژی ما مصروف مشت نگه داشتن دست میشه...

3. متوجه روح نشدم راستش...این روح چیه که هم در وجود ما هست و هم از خداست و هم از خدا جدا نشده...آیا روح هم جلوه ای از خداست مثل جسم؟
4.اساسا این که تمام این جهان و مخلوقات جلوه ای از تجلیات خدا هستند رو نمی فهمم چون می تونم لمس شون کنم...و این برام سخته
*البته کاملا در جریانم که جواب دادن به این سوال ها خیلی وقت گیره و شاید از حدود این وبلاگ حقیر خارج باشه...برای همین گفتم اگر دیدید اذیت میشید کتابی معرفی کنید منتهی کتابی که نه با پیش فرض های دینی که با عقل به این مسائل نگاه کرده باشه...
امیدوارم بتونم جبران کنم زحماتتون رو
مرتضا دِ
۰۳ شهریور ۹۷ , ۱۵:۵۸
من کل کتاب پندار خدا رو خوندم
میدونم چیا میگن :)

غرض اینکه فعلا همین شبهه رو با سوال هامون جلو بریم


+درگوشی : از شما به عنوان کسی بحث وجود و اصالت وجود رو توی فلسفه خوندی بعیده تصورت از متافیزیک اینی باشه که توی این شبهه هست!

پاسخ :

من این کتابی که میگین رو نخوندم...ماله داوکینزه ولی فکر کنم

غرض این که این شبهه ی دومی که گفتم هم جزو شبهات بزرگیه که برام مطرح شده این روزا
اگه میشه به اون هم بپردازید...ممنونم :)
مرتضا دِ
۰۳ شهریور ۹۷ , ۱۶:۰۶
من خودمم شبهه دارم اقا
کمکی بتونم بکنم در خدمتم

ولی راه رد شبهه فهم و تحیل آن است عزیز
به اون یکی هم می رسیم :)
اول این

پاسخ :

ان شاءالله

اومدم بگم شما و شبهه؟ بعد دیدم خو شما هم آدمی :)

پس من منتظر نظراتتون هستم
مرتضا دِ
۰۳ شهریور ۹۷ , ۱۶:۱۲
الان من منتظرم
کامنت اولم رو بخون تا پیش بریم :)

پاسخ :

بله
1. این نظریه ظاهرا به اسم "اصل تبدیل لورنتس" شناخته میشه و از دل این محاسبات ریاضی بیرون میاد
2. منم دقیقا نمی دونم متافیزیک به کجا اطلاق میشه و اصلا به ززمان برمی گرده یا مکان یا هردو...شاید به هر جایی و هر چیزی میگن که قابل اندازه گیری فیزیکی نباشه

همین دیگه...
سِـــــــد جَــــــواد
۰۴ شهریور ۹۷ , ۰۰:۵۷
من یه جوابی دارم به آقای داوکینگز:
شاتا فاک آپ مَن

روش فلسفه عقله نه تجربه
با مقدمه تجربی 
نمیشه نتیجه عقلی گرفت
(علامه طباطبایی اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد1)

پاشو بزاره تو دایره خودش

پاسخ :

سلام طلبه ی جوان...
نکته ی اول این که این مقدمه و نتیجه از آقای داوکینز نبود! خیلی ها این برهان و براهین دیگری رو که در نظرات بهش اشاره رفته مطرح کردن!
نکته ی دوم این که ما قراره یاد بگیریم دهان مخالف رو با استدلال ببندیم...وگرنه خودم بلد بودم همون اول این جوابیه ی پر مغز شما رو به تمام این شبهات و شک ها و مطرح کنندگانشون بدم و وقت خودم و شما رو نگیرم...!
نکته ی سوم این که زبان فلسفه هم خیلی جاها قاصره و علوم و حتی وحی باید به کمکش بیاد...همونطور که پای علوم تجربی در خیلی موارد چوبین بود!
نکته ی چهارم هم این که ممنون از حضورتونٰ نقد فیلم تون رو دیدم و فیلم رو هم جستجو کردم و پیدا کردم تا ببینم و بعد ان شاءالله نظرم رو بگم...و تحسین تون می کنم بابت نقد
رزمنده ..
۰۴ شهریور ۹۷ , ۰۳:۲۳
سلام مومن. جزاکم الله خیرا


خدمت همه بزرگواران هم عرض سلام و ادب دارم...

بابا یه کم فکر ما را هم بکنید که دو زاری کجی داریم...خود متن، سنگینه..منبر دوستان، سنگین تر....والا(لبخند)


داداش آخرش ما را کافر می کنی میره(لبخند)

با اجازه همه یه منبر طولانی برم...بسم الله...
عارضم خدمت شما که در تفسیر المیزان نوشته که سوره توحید زمانی نازل شد که مردم راجع به خدا از پیغمبر سوال می کردند...
بعد توضیح میده که در آیه اول می فرماید" قل هو الله احد"
چرا نمیگه خدا، واحده؟...در حالی که احد و واحد، به تعبیر ساده میشه خدا، یه دونه است...
جواب اینه که "احد" و "واحد" با هم فرق دارند...احد، یعنی یه دونه و دیگه هیچی...این یه دونه، قابل تقسیم شدن نیست...به تعبیر آقای صفائی، تولیدی نیست...
اما واحد، یعنی یه دونه ولی یه دونه ای که قابل تقسیم شدنه...تولیدیه...

شما مثلا خورشید را در نظر بگیرید...هر روز صبح، انوار خورشید به زمین می تابه...انواری که قابل برگشت به خورشید هم نیست...ضمن اینکه این انوار طلائی، حاصل فعل و انفعالات، ذرات خورشیدیه...
یعنی خورشید خودش، از اون ذرات تشکیل شده و این ذرات هم در قالب نور، به زمین تابیده میشن...
یعنی خورشید، تقسیم شد...

اما خدا، اینگونه نیست...یعنی قابل تقسیم شدن نیست...
پس خدا میشه احد...

حالا سوال پیش میاد که پس "نفخت من روحی" داستانش چیه؟...عرض می کنم...

این آیه "قل هو الله احد" صف ذاتی خدا را بیان می کنه...
تو پرانتز بگم که خدا یعنی خود آ، یعنی چیزی که خودش وجود داشته...


خب در آیه بعد می فرماید "الله الصمد"...
سوال اینه...چرا دوباره میگه "الله"؟...مگه آیه قبلی نگفته بود؟...علامه طباطبائی رحمه الله علیه می فرماید چرا...منظور اینه که هر کدوم از این دو آیه برای توصیف خدا، کفایت می کنه...

بعد این صمد یعنی چی؟
یعنی اینکه مقصد اصلی خداست و همه به اون اعتماد دارند چون هستی شون را از او گرفته اند اما خدا که هستی ش را از کسی نگرفته...پس نیازی هم به کسی نداره...


بعد در ادامه می فرماید" لم یلد و لم یولد"
به تعبیر ساده، خدا، وجود داشته و قابل تقسیم شدن هم نیست...

بلافاصله بعد می فرماید" و لم یکن له کفوا احد"
هیچ کس و هیچ چیز، همتای او نیست...

یعنی اینطور نیست که بگی آقا خدا، نعوذ بالله پدر و مادری داشته، یا فرزندی داره؟ نخیر همچین خبرهائی نیست...
خودشه و خودش...


حال می رسیم به "نفخت من روحی"....
همه موجودات در دنیا، یه جسم دارند و یه جان...انسان علاوه بر این جسم و جان، روح الهی هم داره...
بنابراین وقتی ما مثلا گوسفندی را می کشیم، یعنی جان دنیائی او را می گیریم انسان هم وقتی می میره، جان دنیایی او گرفته میشه اما تفاوت انسان با سایر موجودات در اینه که روح الهی او تا ابد می مونه...
خب این روح الهی چیه دیگه؟ با توجه به اینکه گفتیم خدا قابل تقسیم شدن نیست...
در واقع این همون موهبتیه که خد به انسان داده...یه امتیاز ویژه...نه اینکه خودش را تکه کنه و بده به انسان...

انسان هم به واسطه همون امتیاز ویژه، هی از این عالم به اون عالم، میره...در هر عالمی هم، یه سری موهبت بهش داده میشه که در انتهای اون عالم، ازش گرفته میشه...چون اون موهبت، خاص همون عالم بوده...

یه مثال ساده بزنم...
بدن شما وقتی ثابت باشه، فکر شما هزار جا میره...درسته؟
مثلا سر نماز، یا وقتی خوابیدید...
این فکر شما، همون روح الهی شماست...
چون جسم که ثابته...جان هم که داره کار خودشو می کنه و شما نفس می کشید اما فکر شما، هی میره این ور و اون ور...اما وقتی در حرکت باشید، کمتر این متوجه این بازیگوشی فکر می شوید...


بعد همین فکر (روح الهی) می تونه کار خوب بکنه می تونه هم کار بد بکنه...بنابراین الاعمال بالنیات...
و اونقدر هم قدرت داره که مرتاض های هندی، ثابت می کنند این فکر می تونه جسم و جان خودت که هیچ، جسم و جان اطافیانت را هم در اختیار بگیره...
تو پرانتز بگم که علمای دینی که می بینید طی الارض می کنند هم در واقع توانستند قدرت روحشون را کنترل کنند و به حکت می رسند نه مثل مرتاض ها، دنیوی بشوند...


سوال بعدی..چرا لازمه خدا نظارت کنه بر این جهان؟
در جواب باید عرض کنم که از یه پیرزنی که چرخ رسیندگی را می چرخوند، پرسیدند به نظرت خدا وجود داره؟..گفت به این چرخ نگاه کنید...چرا می چرخه؟ چون من دارم می چرخونمش...این جهان را هم کسی داره می چرخونه که اینطور منظمه...و اون کسی نیست جز خدا..


سوال بعدی..چرا خدا خودش را به ما نشون نمیده؟
جواب...یه ماهی وقتی داخل دریاست نمی تونه تصوری از دریا داشته باشه دیگه...درسته؟ چون اگه از دریا بیاد بیرون می میره...هستی نداره...
این در حالیه که دریا وجود داره...
انسان هم در حکومت خدا داره زندگی می کنه...اگه می خواد خدا را ببینه، لازمه ش اینه که از این حکومت خارج بشه...و خب کجا در حکومت خدا نیست؟...هیچ جا...
تازه انسان، در حکومت خداست که هستی داره...اگه فرض کنیم بتونه خارج هم بشه، هستی ای نداره که تازه خدا را ببینه....


خیلی نوشتم...
پول ما را بدید بریم(لبخند)



عاقبتتون به خیر به حق حضرت ابوتراب
یا علی

پاسخ :

سلام برادر جان...
خوبین؟
شرمنده کردین ما رو...
می دونم که می دونی که این یه تعارف اصفهانی بیش نیست اما شماره کارت بده تا جبران کنیم :)


+راستش کفر متحرک امروز رو دوست تر دارم از اسلام راکد دیروز! :)

واقعا ممنونم ازتون
اما چند تا نکته:

+خدا خیرتون بده بابت تفسیر علامه ی بزرگ...

+امروز یه نفس کتاب "معرفت نفس" جناب طاهر زاده رو خوندم...چیزی که اون جا گفته شده و خودم هم پذیرفتمش اینه که انسان از ماده تشکیل شده و نفس! یعنی جسم و روح...دیگه جان که شما فرمودید رو نفهمیدم تفاوتش چیه با این ها

+ در مورد نفخت فیه من روحی خیلی خوب بود حرف ها..بنابراین به این نکته می رسیم که روح هم مخلوقی از مخلوقات خداست که به قول آقای طاهر زاده اونقدر از باب تجرد به خدا نزدیکه ماهیتش که خدا به خودش نسبت میده: روحی

+ در مقابل این استدلال پیرزن و چرخ دستی میشه اینطور استدلال کرد که اون چرخ در نظم کره ی خاکی که اصطکاک وجود داره و هوا سرعت چرخ رو می گیره و ... نیاز به نیرویی دائمی برای جرخش داره اما کهکشان ها و سیارات در فضایی هستند که نه اصطکاکی هست نه برخوردی برای کم شدن نیرو...بنابراین چرخش ادامه خواهد یافت. نکته ی دوم هم این که همه چیز که نمی چرخه...مثلا صندلی هم به عنوان ساخته ی دست بشر معرفی میشه اما نمی چرخه و نیرویی نمی خواد.
این جاست که سوال میشه چه نیازی به وجود نظارت دائمی خدا هست؟ و نمیشه خدا جهان رو خلق کرده باشه و به حال خود رهاش کرده باشه؟ (البته از باب این که چرا باید در صورت به حال خود رها شدن همه چیز نابود بشه...نه از باب این که غفلت مساویه با قائل شدن نقص در وجود خداست)

ممنونم برادر جان
خدا از بزرگی کم تون نکنه ان شاءالله
رزمنده ..
۰۴ شهریور ۹۷ , ۰۴:۴۰
مجددا سلام عرض شد...


خواب نداری مومن؟!!(لبخند)
خب هی بیدار می مونی که میزنه به کله ت دیگه(لبخند)


ما خدا را شکر خوبیم...الحمدالله...


ضمنا دشمن، شرمنده است...


درسته که در طبیعت ما نیست صلوات مفتی هم بفرستیم!! اما خب این بار هم کوتاه میائیم...برو خوشِد باشِد(لبخند)


+کفر متحرک و اسلام راکد هم مفهوم نبود....اشاره به دو زاری کج...

+ تعریف این کتاب را زیاد شنیدم اما تا حالا توفیق نداشتم بخونمش...
عرض کردم که انسان هم مانند سایر موجودات دنیا، یه جسم داره و یه جان...مثلا شما وقتی حیوانی را می کشید، می میره دیگه...یعنی جانش را گرفتید...درسته؟
انسان هم همون جان را داره که مخصوص دنیاست...
اما انسان، روح الهی را هم داره که حیوان و گیاه ندارند...اونها فقط همون جسم و جان دنیائی را دارند...
استاد طاهر زاده هم جسم و جان دنیائی را در همون جسم، خلاصه کرده...
رسوندم مطلبو؟


+حرف حق، جواب نداره...

+دو تا سوال شد...
یک...حرکت کهکشان ها
دو...حرکت مصنوعات بشر...مثل صندلی

در سوره رعد، آیه 2 می فرماید:

"اللَّـهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ۖ
ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۖ
وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ ۖ
کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ۚ
یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیَاتِ
لَعَلَّکُم بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ ﴿٢﴾

خدا [همان‌] کسى است که آسمانها را بدون ستونهایى که آنها را ببینید برافراشت،
آنگاه بر عرش استیلا یافت
و خورشید و ماه را رام گردانید؛
هر کدام براى مدّتى معیّن به سیر خود ادامه مى‌دهند.
[خداوند] در کار [آفرینش‌] تدبیر مى‌کند، و آیات [خود] را به روشنى بیان مى‌نماید،
امید که شما به لقاى پروردگارتان یقین حاصل کنید. (۲)


علم بشر ثابت کرده که سیارات در مدار معینی در حال حرکتند..یعنی اینطور نیست که ماه بیاد در ماه بیاد در مدار زمین، یا زمین بره در مدار زحل و ...
درسته که در اطراف زمین، نیروی اتمسفر را داریم و جاذبه و این تشکیلات و به تبع اون، اصطکاک...اما در سیارات دیگه هم، قطعا نیروئی وجود داره که مانع از خروج اون سیاره از مدار خودش میشه...
و هر جا سخن از نیرو هست، نام زیبای اصطکاک می درخشد!
اصطکاک یعنی همون نیروی مانع...
ضمن اینکه خورشید و سیارات و ستارگانی که می شناسیم در منظومه شمسی هستند...یه بخشی از کهکشان راه شیری..
در حالی که کهکشان های دیگه ای هم هست...
بدیهیه که این کهکشان ها قاطی نمیشن با هم که اگه اینطور بود یهو می دیدی خورشید ما را دزدیند رفته جای دیگه!!
خب این نظام را کی داره اداره می کنه؟
قطعا خدا....


حالا خدا، من انسان را خلق می کنه و بر من حکومت داره...به حدی که اگه نخواد، من دیگه نمی تونم همین نفس کشیدن ساده را انجام بدم...بعد من انسان میام و یه صندلی خلق می کنم...
کی صندلی را داره تکون میده؟...من انسان...
من را کی داره حرکت میده؟...خدا...

در ریاضی به این ارتباط میگن "تعدی"
یعنی الف با ب ارتباط داره، ب هم با ج...پس الف با ج ارتباط داره...


ضمناً رزمنده عددی نیست...
به قول اون شهید، یه دمپائی بزن سر ما که غرور نگیرتمون


عاقبتتون به خیر به حق حضرت ابوتراب
یا علی

پاسخ :

عزیز مایی شما...
+جمله ای از آقامون علی صفایی ست در اول کتاب حرکت که کفر متحرک به اسلام می رسد ولی اسلام راکد پدربزرگ کفر است،مثل سلمان ها و زبیرها

+دو تا بحث در این زمینه مطرحه
یکی اینکه بعضیا معتقدند نظم جهان به هم میخوره در صورت غفلت لحطه ای خدا
که من میگم چرا نمیشه جهان بعد از غفلت خدا هم روی همین نظم به حرکتش ادامه بده،تا وقتی عاملی این نظم رو به هم نزنه این نظم پابرجا می مونه
بعضی دیگه میگن در صورت غفلت خدا جهان هستی نه تدریجا که دفعتی عدم می شود چون تمام جهان تجلی خداست...
سِـــــــد جَــــــواد
۰۴ شهریور ۹۷ , ۱۱:۰۹
از باب استدلال نبودیم
چون همه استدلال کرده بودند

فحش انگلیسی چون با معناش مانوس نیستیم بیش از آن که اهانت آمیز باشه خنده داره 
بگذارید پای تحلیل هرمنوتیکال و گرایش به نومینالیسم

پاسخ :

من که نفهمیدم چی گفتی ولی نظرت محفوظ باشه شاید دیگرانی فهمیدند
آقای بیدل
۰۴ شهریور ۹۷ , ۲۰:۴۶
بحث خیلی بالا گرفته ها اینجا :))
سوال هایی ک توی ذهن داری یه دسته بندی ای حتماکردی ،
جواب بعضی سوال ها در نهایت خیلی تاثیری نداره توی کاری ک باید بکنیم ،
مثل سوال به وجود خدا ، ارتباط خدا با ما ، وجود نبی ، وجود معاد ...
جواب این سوالا یا نه یا بله .
اگه جواب ن باشه یعنی ما بد بختیم و بیچاره ، که پایان همه تلاش های ما چیزی جز مرگ و نابودی نیست ...
تنها فرض نجات اینه ک جواب بله باشه ...

پاسخ :

سلام برادر جان

+الحمدلله رب العالمین
+ قطعا به دسته بندی نیاز دارن!

+احتمالا قوی ترین استدلال در خصوص معاد همینه که میگی...اما در مورد ضرورت دین و وجود نبی،هنوز نرسیدم بهش
آقای بیدل
۰۴ شهریور ۹۷ , ۲۲:۲۳
عین صاد سه تا مقدمه می چینه . می گه قدر انسان ، استمرار او و روابط پیچیده ی عالم ضرورت دین رو ثابت می کنه . به این معنی ک اگه بفهمیم ک ارزش ما بیشتر از این حرف هاس ک برای دو روز زندگی دنیا تلاش کنیم . از طرفی ادامه خودمون رو بپذیریم ک محدود به این دنیا نیستیم و تا بینهایت ادامه داریم و این که راه خیلی وسیع تر و گسترده تر از اینه که خودمون بتونیم بفهمیم ک چکار باید بکنیم . پس لازمه که طرح زندگی رو از یک نفر که به همه این روابط پیچیده آگاهه بگیریم . در غیر این صورت هرکاری بکنیم تیری توی تاریکیه ...
کتاب اندیشه های پنهان رو دیدی ؟

پاسخ :

ممنونم...شرمنده کردین...اندیشه های پنهان از کیه؟ ندیدم متاسفانه

ولی این صحبت ها که نوشتین توی کتاب حرکت از عین صاد هست...تقریبا بدون اغراق نزدیک به سه چهار بار این کتاب رو مرور کردم! :)
ناصر رسولی
۰۴ شهریور ۹۷ , ۲۳:۱۵
عالی بود

پاسخ :

شک های ما؟! :)

عالی دیدید برادر...ممنون
آقای بیدل
۰۵ شهریور ۹۷ , ۰۹:۴۷
پس بگو خوردم ! 😀
اندیشه های پنهان از آقای اسکندری شاگرد آقای صفاییه .
مبیشه گفت تمام مباحث اعتقادی عین صاد رو جمع بندی کرده .
هرچند بازم کامل نیست به نظرم ...

پاسخ :

بله تقریبا خوردمش :)

چقدر جالب...ندیده بودم این کتاب رو...واجب شد! :)

ممنون
رزمنده ..
۱۱ شهریور ۹۷ , ۱۲:۰۷
سلام مومن. جزاکم الله خیرا

ما مخلصیم...

عرض کنم که فرمایش شما، قانون نیوتن را میگه که اگه جسمی در حرکت باشه، تا زمانی که متوقفش نکنیم به حرکت خودش ادامه میده...
اما در مورد جهان هستی، قضیه متفاوت از این داستانه...در حقیقت چون هستی جهان، از خدا گرفته شده، اگه نعوذ بالله خدا را حذف کنیم، هستی ای دیگه نیست که بخواد تدریجا از بین بره بنابراین به نظرم همون به یک باره نابود میشه...




عاقبتتون به خیر به حق حضرت ابوتراب
یا علی

پاسخ :

سلام علیکم...خدا خیرتون بده ان شاءالله

من از این طریق بهش رسیدم که چون دایره ی وجود داخل دایره ی خدا تعریف میشه بنابراین تمام وجودها جزئی از خدا هستند در واقع...این شاید قشنگ تر باشه

+ یه چیزی رو شوخی و جدی بگم؟ یه دوستی می گفتن دکتر دیدنانی سر کلاساشون میگن هرکی نمی تونه اعتقاداتش رو با عقل و بدون کمک گرفتن از دین و مذهب و ... به اثبات برسونه پاشه بره بیرون! :) 
حالا جریان ماست که می خوایم بحث فلسفی و علمی کنیم بعد به فرض نبودن خدا که می رسیم می گیم اگه نعوذبالله فرض کنیم خدا نباشه! :)

باز هم ممنون، خیلی مطالب فهمیده شد از این بحث ها.
ذهن خط خطی
۱۲ شهریور ۹۷ , ۱۴:۵۰
ترجمه آقای زمانی رو دیدم...
ایشون هم خوب ترجمه کردند...
ممنون از معرفی تون...

پاسخ :

بزرگوارید...
حالا الان من می خوام بخرم به نظرتون کدوم بهتره؟
ذهن خط خطی
۱۳ شهریور ۹۷ , ۲۲:۰۹
من همین علی ملکی رو پیشنهاد میکنم...

پاسخ :

توکل بر خدا
واقعا نیاز دارم به یکی از این ترجمه ها

یک دنیا ممنونم
شاگرد خیاط
۳۰ دی ۰۱ , ۱۱:۵۲

چقدر خوشحالم که اینها را می خوانم

مثل خواندن سیر تطور یک اندیشه 

نه مثل خواندن یک رمان مستند زنده

بعد از صحبتهای" یکی"

قال و قیلی نمی ماند که

خیلی کارش درست است

اما اگر حرف ذوقی اینجا زدن قیمه توی ماست ریختن نباشد

علوم تجربی برای درک کردن فلسفی ذهن را نرم می کنند و ازین لحاظ چاکر پزشکی هستم که نفخت فیه را از جنین شناسی درک می کند

پاسخ :

شاید نیازه دوباره برگردم به اون دوران...هرچی می کشیم از ضعف در توحیده.
ناشناس
۱۳ بهمن ۰۲ , ۰۷:۵۵

تفریحم سیگاره و کتاب.  بیشتر رمان خوندم. پنج شنبه جمعه ها رو دارم فقط.

تازگی دارم عاشق میشم.البته ازدواجی نیستم.نه مثل داداشم مرد خانواده ام و حوصله دارم نه خیلی چیزای دیگه

امشب فهمیدم باید برم سراغ کتابای جدی.

دیشب یه رمان بر مبنای واقعیت خوندم. زنه و مرده عکسشون را گذاشته بودند آخر کتاب.

زنه خیلی قشنگ بود .قشنگم معلوم بود عاشقه. خیلی عاشق مرده بود. مرده به نظرم آنچنانی نبود، بدم نبود.

آخرش مرده بر اثر سرطان می میره. چون عمو م سرطانی بود میگم..به طور عادی..آخراش همه دوروبریای  سرطانیا میگن زودتر بمیره راحت شه و ما هم یه نفسی بکشیم. اما این زنه مشکلش این بود که دل نمی کند. از مردی که استخون بود فقط و عین بچه تروخشکش می کرد دل نمی کند. ازین مومنها هم بودند همه به زنه میگفتن یالا دل بکن...تا بمیره...انگار خرافات داشتن که تا دل نکنه اون نمی میره...

زنه برگشت گفت 

عاشق روحش بودم اما دیدم تو بدنش داره زجر میکشه رضایت دادم...

من رسما آب روغن قاطی کردم....

روح چیه؟

بامزه بود که از تو چنتا وبلاگ  یه دفه سر اینجا و این متن  درآوردم و همه کامنتا برام جالب بود.

روح چیه؟

اگه همه روح خدا رو دارن طبق اون جمله که سوال اصلی این پسته ... این چیه که میگه فلانی روحش و به شیطان فروخته

یا همین عاشق روحش شدم

یا روحش بزرگه

انگار مثلا روح هم عین بدن تنوع داره زشت و خوشگل داره....

نظر خودت چیه اولا؟

کتاب جدی بگو ....دیدم نوشتی فلان کتابو یه نفس خوندی .

سوالت شبیه منه ....مذهبی هم نمیخوای بش جواب بدی 

پس بگو کتاب خوب جدی یا رمان  درباره روح فقط خیلی فلسفی نباشه بشه یه پنج شنبه جمعه باهاش طی کرد و تموم.

 

پاسخ :

جواب مبنایی ترین سوالات عمرت رو می خوای توی یه پنجشنبه جمعه دربیاری؟! 
نَمی دانم!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

Mr. Keating

!O Captain! My Captain
Our fearful trip is done
The ship has weather'd every rack, the prize we sought is won
.The port is near, the bells I hear, the people all exulting

کتابِ در حالِ خواندن:

آخرین کتابِ خوانده شده:
Designed By Erfan Powered by Bayan