بایگانی فروردين ۱۴۰۲ :: Mr. Keating

دیگر معجزه‌ای در کار نیست...

بسم الله الرَّحمن...

جنگنده‌های رژیم صهیونیستی بر فراز مناطقی از لبنان در ارتفاع پایین به پرواز درآمدند؛

آماده‌باش تمام یگان‌های حزب‌الله؛

درگیری جوانان فلسطینی با نظامیان صهیونیست؛

درگیری‌های شدید در غرب بیت لحم؛

انفجارهای متعدد از شمال غزه؛

شروع حمله هوایی در نوار غزه توسط رژیم صهیونیستی؛

نبرد رمضان 1444؛

 

امشب از اون شباست که خواب به چشم آدم نمیاد...

خدا به مردم روزه‌دار فلسطین رحم کنه.

این بار اما داستان عجیبه. فقط فلسطین نیست. حزب‌الله سینه به سینه رژیم ایستاده. انصارالله یمن گفته در کنار مردم فلسطین آماده مداخله است.

و جمهوری اسلامی ایران...

(حکایت ما خودش یه قصه پر غصه است، پس پر کردن این پایانِ باز با شما).

 

... یا لیتنی کنت معکم.

من توی این جبهه، زیر این خیمه، پشت این عینک احساس هویت می‌کنم. کاش دستی می‌رسید تا پای مونده در گِل رو بیرون بکشم. علی صفایی کجاست تا توی گوشش با اشک فریاد بزنم «نصف ماه رمضان رفت و من...اسیر خودمم»؟ کجاست تا سر بذارم روی شونه‌ش و بگم راست گفتی، «گوسفند تنها، طعمه گرگ‌هاست»...؟

ولی نه... به قول نادر:

دیگر معجزه‌ای در کار نیست!

مشکل ما این نیست که برای شیرین کردن زندگی معجزه نمی‌کنیم.

مشکل ما این است که همان قدر که ویران می‌کنیم نمی‌سازیم.

همان قدر که کهنه می کنیم تازگی نمی بخشیم.

همان قدر که دور می شویم باز نمی گردیم.

همان قدر که آلوده می کنیم پاک نمی کنیم.

همان قدر که تعهدات و پیمان های نخستین خود را فراموش می کنیم

آن ها را به یاد نمی آوریم.

همان قدر که از رونق می اندازیم رونق نمی بخشیم.

مشکل این است که از همه ی رویاهای خوش آغاز دور می شویم.

و این دور شدن به معنای قبول سلطه ی بی رحمانه ی زمان است!

     یک عاشقانه ی آرام / نادر ابراهیمی

 

۰۱:۳۳

دعوت‌نامه

بسم الله النّور

همیشه یکی از جذاب‌ترین کارها برای من، پی بردن به تاریک‌ترین نقاط وجودی خودم و دیگران، نگاه کردن با عینک آدم‌های مختلف و کشف زوایای پنهان خودم، دیگر آدم‌ها و اتفاقات اطراف‌مون بوده.

آدم‌های اطراف‌تون، دوستان یا عزیزانتون، کلی قابلیت و توانایی دارن که برای خودشون هم مغفول مونده...و گاهی با کمی تامل میشه اون‌ها رو کشف کرد.

تلاقی ماه مبارک و تعطیلات عید فرصت خوبیه که فکر کنیم، در مورد هرکسی که دوست داریم، پدر، مادر، همسر، فرزند، خواهر یا برادر یا حتی خودمون...و یکی از این قابلیت‌ها رو توی اون آدم پیدا کنیم و باهاش این چالش رو شروع کنیم. بدون اینکه در این حد مستقیم از چالش بودن ماجرا خبردار بشه. باهاش حرکت کنیم توی این مسیر...و آخر ماه مبارک این توانایی کشف شده، که ممکنه تبدیل به عادت روزانه شده باشه رو بهش هدیه بدیم.

فور اگزمپل: با فرد انتخابی‌تون قرار بذارید که روزی دو تا لغت از زبان X که میخواست شروع کنه رو حفظ کنه و ازش هر روز بپرسید و تشویقش کنید، با ممارست. یا قرار بذارید روزی یک صفحه قرآن بخونید، با ترجمه. یا هر روز یه کار مشترک با هم انجام بدید، کاملاً ابداعی و فکر شده، اونم در حد مثلا نیم ساعت که زده نشید. یا هرچی که اون آدم دوست داره و نتونسته بره سمتش (به هر دلیل از جمله ترس یا تنها بودن یا نبود فرصت).

حتی فراتر از این، سازکاری رو طراحی کنید برای حل مشکلاتتون...و با هم پیش ببریدش. مثلا طرحی بریزید برای اینکه بتونید تا آخر ماه مبارک با همسرتون بحث و دعوا نداشته باشید. (این برا خودم خوبه)  :)

آخر ماه مبارک، کارنامه عملکرد رو بهش هدیه بدید و بگید: «من یه توانایی جدید در تو کشف کردم. ببین الان مثلا 25 روزه که هر روز این کار رو انجام دادی». یا «ببین ما الان 3 هفته است که با هم دعوا نکردیم. پس میشه که بشه».

هم حس خوبی برای شما داره هم برای طرف مقابل‌تون.

پ.ن 1: لطفا اگه بهش فکر کردید، ذیل همین پست اعلام کنید که چه چیزی رو در چه کسی می‌خواید کشف کنید. (اختیاری)؛

پ.ن 2: همه دعوتید به چالش. اگه دوس داشتید دیگران رو هم به چالش دعوت کنید، (فرقی نداره اینجا یا وبلاگ خودتون). آخر ماه مبارک هم همینجا نتیجه عملکردها رو به اشتراک بذاریم ان شاءالله؛

+ برای شروع و به صورت فی‌البداهه دعوت می‌کنم از نویسندگان وبلاگ‌های «یاکریم»، «شاگرد خیاط»، «ماه‌زده»، «نهانخانه»، «شاگرد بنّا»، «صالحه+»، «غار تنهایی من»، «هواتو کردم»، «مخروط ناقص مشکی من»، «گفتگوهای تنهایی»، و «مثل دال».

۱۵:۱۳

ماهی‌های شب قبل از سال نو...

بسم الله الرَّحمن الرَّحیم

  دیشب سالکی جوان از راهی دور به اینجا آمده بود، بعد از مدت‌ها. آمده بود تا چند ساعتی با هم در اقیانوس ناآرام، طی طریق کنیم و بعد کمی روی آب دراز بکشیم و نفسی تازه کنیم و باز به اعماق برگردیم. 

سالک که حالا در فنا، به «ماهی عشق نور» بدل شده بود گفت بارها در مسیر اقیانوس با ماهی‌ِ همراه‌ش به مشکل خورده و هربار به این فکر کرده که اگر هم‌مسیرش خدایی نکرده، علاوه بر آنکه مثلاً گاهی بی‌نظم یا بدخلق یا تنبل بود، بیماری لاعلاجی هم داشت یا بی‌رحم بود و بچه‌ماهی‌ها را می‌خورد، یا چه‌می‌دانم اگر بچه‌هایش را در میان امواج گم می‌کرد بهتر بود یا وضعیت امروزش؟ و گفت هربار که فهمیده شرایطی بسیار بدتر و امواجی سهمگین‌تر هم بوده و هست که می‌توانسته دامان زندگی‌اش را بگیرد، آرام شده و به جای فکر کردن به نداشته‌ها، به مسیر ادامه داده.

بعد قصه‌ای گفت از زبان مادربزرگش، که:

یک روز خدا به همه ماهی‌ها گفت مشکلاتتان را اینجا بریزید. همه ریختند، کوهی از مشکل درست شد. بعد گفت حالا هرکس برود و هر مشکلی را دوست دارد برای خودش انتخاب کند. همه رفته بودند و بعد از کلی گشتن و گشتن، تصمیم گرفته بودند مشکل خودشان را بردارند!

گفتم قبول، اما نیمه دیگرِ لیوانی که دستت گرفته‌ای همیشه این است که همین مشکلات هم می‌توانست با دیگری نباشد. ماهی‌ها گناه دارند...باور کن. باور کن تمام عمر دلخوش بوده‌اند به هم‌مسیری که بیاید و با هم...

ماهی عشق نور بعد از سکوتی که نشانه‌هایی از تایید را هم در خود داشت، ادامه داد که بارها، در راه، به دیگران و خوشبختی‌شان و حتی به خوشبختی خودش کنار دیگر ماهی‌ها فکر کرده، اما فهمیده که انتخاب بعدی هم به اندازه این یکی ناپایدار خواهد بود و به فرض خوب بودن ماهی بعدی، خوب ماندن‌ش ناپیداست و غیرقابل پیش‌بینی، چون ماهی‌ها هر لحظه حالتی دارند و ثابت نمی‌مانند.

بعد نتیجه گرفت که «زیبایی باید از درون ما متولد شود، آن وقت نه از بین می‌رود نه حوادث دریایی می‌توانند آن را از ما بگیرند».

گفتم «یعنی احساس بد تو به کسی یا چیزی، تغییر پذیر است؟» گفت «احساس تابعی از نگاه تو به دیگر ماهی‌هاست». بعد باز هم داستانی گفت که:

یک روز ماهی نری با چند بچه ماهی قد و نیم قد وارد اتوبوس‌ماهی‌ می‌شود. بچه‌هایش از سر و کول اتوبوس‌ماهی بالا می‌رفتند و سر و صدا می‌کردند و ماهی نر بی صدا در خودش فرو رفته بود. ماهی دیگری به مرد تذکر می‌دهد که جمع کن بچه‌هایت را. ماهی پدر عذرخواهی می‌کند و می‌گوید «این بچه‌ها امروز مادرشان را از دست داده‌اند، دلم مجال نمی‌دهد شادی‌شان را خراب کنم». آن وقت نگاه همه به بچه‌ماهی‌ها و بازی‌شان عوض می‌شود. از آن لحظه، همه با محبت و ترحم به آن‌ها و بازی کردن‌شان نگاه می‌کنند.

گفتم حالا می‌توانیم اینطور هم قصه را در ذهنمان حل کنیم که اگر غرض از آمدن ما به این اقیانوس رشد بوده و رشد ما در گرو رنج ماست، پس اصلاً طبیعی‌ترین حالت، وجود تنش و اختلاف است. اصلاً اگر دیدی همه چیز خوب است باید به در راه بودنمان شک کنیم. آن وقت دیگر شاکی وجود رنج‌ها و درگیری‌ها نیستیم.

گفت: «و اصلاً اگر ماهی‌ها خود را بی نیاز ببینند طغیان می‌کنند.»*

قبول کردم. قبول کردیم... و من به چشم دیدم که اقیانوسی در پیش رو و اقیانوسی در درون ماست که باید هم‌زمان در هر دو غوطه‌ور باشیم.


* سوره علق/ 6 و 7

 

بعد نوشت: به قول عین.صاد. آن مرکبی که سالک را راه می‌برد، خلوت و تمرکز و ریاضت نیست. «عبودیت» و «رضا به قضا و قدر» و «لَهف الی جودِ الله» (اشتیاق به بخشش و جود خدا) است. 

#فوز_سالک

۰۸:۱۳

Mr. Keating

!O Captain! My Captain
Our fearful trip is done
The ship has weather'd every rack, the prize we sought is won
.The port is near, the bells I hear, the people all exulting

کتابِ در حالِ خواندن:

آخرین کتابِ خوانده شده:
Designed By Erfan Powered by Bayan