تو یادم دادی غمگین باشم... :: Mr. Keating

تو یادم دادی غمگین باشم...

 

به نام خدا

  همیشه فکر می‌کردم که غم را دوست دارم و از شادی گریزانم.

  این را یک بار دیگر، همین امشب به خودم یادآوری کردم، درست وقتی نگاهم افتاده بود  به نگاه زنی در خیابان، فقط برای یک لحظه.

زنی که انگار همه چیز داشت... و انگار نسخه کامل تمام زن‌ها بود، البته در خیال من.

خیال که فعال می شود حسرت هم به سراغ آدم می‌آید.

  همین امشب به «س» که داشت به پیشنهاد من، کتاب صوتی  «خط مقدم» را گوش می‌داد، گفتم: «زنی که در نقش  همسر شهید، گویندگی می‌کند صدای زیبایی دارد. آدم را دیوانه می‌کند». گفت «مخصوصاً وقتی نامه می‌خواند».

  حسرت چیز خوبی نیست....و من امشب به کشف جدیدی در مورد خودم رسیدم. اینکه من غم را بیشتر از شادی دوست ندارم. حقیقت آن است که به آن شادی عمیق که در طلبش بودم و هستم نرسیدم...و از بابت همین نرسیدن است که غمگینم. آنقدر همیشه همه چیز، در خوف و رجا آمده و آرام و بی صدا نشسته در گوشه ای از زندگی‌ام که فرصت خوشحالی کردن نداشته‌ام.

  خیالم به کمک می‌آید، که شاید هیچ کس این شادی عمیق را تجربه نکرده است...و شاید همه در همین حسرت به سر می برند. اما دیده ام که نمی برند. با دیدنی‌هایم چه کنم...؟

 

و چرا زن ها وقتی کمی نزدیک‌تر می‌آیند سطحی ‌بودن‌شان بیرون می‌زند؟ کجاست آن زنِ عمیق زیبا و زیبای عمیق؟

۰۲:۴۸
ماه زده
۲۱ دی ۰۲ , ۰۹:۱۰

اوهوم.... هیشکی غم رو بیشتر از شادی نداره 

اما آدم هایی که بیشتر از شادی با غم سر و کار دارن به مرور تربیت می شن برای معنا دادن به غم ، برای دوست داشتنش و حتی برتری دادن غم به شادی .

 

حقیقت اینه که دنیا غیر قابل پیش بینیه 

برای همین هم اینکه همیشه احتمال بدترین رو بدیم تا غافلگیر نشیم 

و همیشه تلخی ها رو دوست داشته باشیم 

و نشدن ها رو مبارک بدونیم باعث میشه کمتر آسیب ببینیم در ساز و کار تکامل ...

 

 

یه روز دوستم داشت بهم می گفت یه نفر رو دوست داره که اون فرد خبر نداره . ازم پرسید یعنی ممکنه اونم دوستم داشته باشه ؟

تمام مدت داشتم برای این آماده می کردم که اگه دوستت نداشت هم چیزی از ارزش های تو کم نمیشه و اگه به هم نرسیدید نباید غصه بخوری و ممکنه اون اصلا یکی دیگه رو بخواد و غیره .......‌ که اگه اتفاق بدی افتاد آماده باشه

 

بعد به خودم گفتم از کجا معلوم ؟ 

شاید واقعا اونم دوستش داشته باشه 

شاید واقعا به هم برسن 

شاید واقعا بشه 

همیشه سعادت در غم نیست .. :)

پاسخ :

روش تون درسته...و کاربردی. 

و این با خوف و رجا حرکت کردن احتمالا تا آخر ادامه داره. 


اما هیچ چیز بدتر و زننده‌تر از آن خوشبختی که دیر نصیب آدم می‌شود نیست؛ لذتی ندارد که هیچ، به علاوه حق لعنت فرستادن بر سرنوشت را هم از شما سلب می‌کند.
#تورگنیف
پسر آبی
۲۱ دی ۰۲ , ۱۰:۱۰

اما من خودم لایق شادی نمیدونم! انگار شادی بر من حرامه! دلیلش شکست های پی در پی هست طوری که دیگه دوست ندارم بدون هیچ دستاوردی شاد باشم! منم فعلا غم رو بیشتر با حال خودم سازگار میدونم :)

پاسخ :

کلا باید یاد بگیرم ذوق نکنیم. 
ذوق که می کنیم می گیرنش. 

حمیدرضا ‌‌‌
۲۱ دی ۰۲ , ۱۳:۰۱

شادی‌ای که منم به دنبالشم! همه به دنبالشن! منتها یکسری‌ها به اشتباه دنبال چیز دیگه‌ای هستن! این هایی که حسرت نمی‌کشن برای اینه که یا نمی‌دونن چنین شادی‌ای وجود داره یا این که به اشتباه شاد هستن و حسرت نمی‌کشن و چیزی رو جایگزین اون شادی اصلی کردن.

ولی من می‌دونم! شما هم می‌دونی! که یکسری افراد این شادی رو تجربه کردن! راهکارشم به ما میگن! ولی از بس ساده است که ما متوجه نمی‌شیم. آب در کوزه و ما گرد جهان می‌گردیم. یا به قول یه دیالوگی، آنقدر عیان که همی شود نهان. منتها به نظرم این حسرت کشیدن رو باید تجربه کنیم! بالاخره رسیدن به این شادی باید یه قیمتی داشته باشه. که قیمتش میشه حسرت کشیدن، غصه خوردن، سختی کشیدن و...

البته شاید هم یه جای کارمون میلنگه! منم در حال کشف و شهودم. ولی همه‌اش یا شکست می‌خوردم و دوباره برای چند روز صبر می‌کنم تا موعد مقرر برسه یا یه جای دیگه کار رو خراب می‌کنم. (لعنتی نیاز به صبر خیلی زیادی داره) ولی خب، حداقلش می‌دونم اشتباهاتم کجاست. به نظرم این چیز خوبیه. همین که احمق نیستم و می‌دونم اشتباهاتم کجاست چیز خوبیه...

پاسخ :

خیلی خوب گفتی حمید.
ولی نکته من همینه که تو ندیدی
منم ندیدم.
و داریم به صرف دیدنی های دیگران حرکت می کنیم.
از کجا معلوم اونا دیدن؟ از کجا معلوم درست میگن؟ از کجا معلوم راست میگن؟
و ما همین یه فرصت رو بیشتر نداریم حمید...
پلڪــــ شیشـہ اے
۲۲ دی ۰۲ , ۰۰:۳۶

بابت دو سطر آخر. ماها دنبال لقمه آماده ایم. یه وقتا باید صبوری کرد تا همون همراه مون، به نقطه مطلوب خودش برسه. چه بسا خانمها هم از این ماجرا در رنج اند ... مردهای تمام و کمالی که از نزدیک آن فرد ایده آل و به قاعده نیستند ...

پاسخ :

بله بله، حتما این مسئله برای خانم ها هم هست. انکار نمی شه کرد.

حالا راه حل چیه به نظرتون؟


تو چشمت رو می بندی و هر روز به یه طریقی خدا می ذاره توی کاسه‌ت...
شاید می ذاره تا قوی بشی...ولی تو هر روز میری تو دیوار!
هانیه معینیان
۲۵ دی ۰۲ , ۱۴:۲۹

تا زیبایی را چه بدانید!

ولی همیشه هستند از این زن ها. کمتر بودنشان مثل کمتر بودن مردهاست در این مقوله...

پاسخ :

زیبایی رو چی بدونیم خوبه؟ یا درسته؟

این زن ها یعنی کدوم زن ها...؟

میشه بیشتر بگید؟
ماه زده
۲۵ دی ۰۲ , ۱۶:۰۵

هااا دقیقا ......

دقیقا ....

پس تورگنیف هم از خودمون بوده :)))))

پاسخ :

کاش می شد از این دلمشغولی ها رها شد...
کی پس قراره من بشینم و داستان بنویسم، نمی دونم. 

بله از خودمون بوده. البته فقط کتاب رودین رو خوندم ازش.
هانیه معینیان
۲۵ دی ۰۲ , ۱۹:۳۷

شما گفتید زنان عمیق زیبا کم هستند من هم عرض کردم تا زیبایی چه باشد! بعد الان بنده باید زیبایی را تعریف کنم؟! :)

خواستم از هم‌صنفانم دفاع کنم 

ولی چون هیچی نمیدانم در مورد منظور این سوال و شخص سوال کننده هیچ نمیتوانم بگویم :)

پاسخ :

منظور از زیبایی که تناسب ظاهری است و زیبایی ظاهر هم نسبی است. پس این حرف که اساسا جدی نیست. حتی استقرا هم نمی شود گرفت. 
حتی از این فراترف عمیق بودن هم نسبی است...و تعریف هر کسی از عمق چیزی است...و اساساً شاید عمقی که خدا برای زنان خواسته در اموری دیگر باشد...
نمی دانم...
و ندانسته هایم خیییییییییلی بیشتر از دانسته ها هستند.
حمیدرضا ‌‌‌
۲۵ دی ۰۲ , ۲۱:۲۴

خب، اینجوری که خیلی سخت میشه :)

باید بریم کتابخونه‌مون و در رو ببندیم و مثل دیوونه‌ها فلسفه بخونیم تا بلکه شاید مطمئن بشیم که خواهیم دید. چطوره؟ به نظر من تجربه جالبی میشه. فقط حیف که به کار کردن و آب و غذا احتیاج داریم! و پول برای خرید کتاب :)

پاسخ :

اگه راهش رو بلد بودم تا حالا رفته بودم.

شاید هم نه...
شاید با هزارتا توجیه می چسبیدم به جایی که هستم تا از تاریکی جلوی رو فرار کنم.

مثل کاری که الان دارم می کنم. 

فرشته ...
۲۵ دی ۰۲ , ۲۲:۲۷

در مورد دو خط آخر فکر میکنم خیلی کلی گویانه و یک جانبه نوشتید. چون بستگی داره که تعریف‌تون از سطحی بودن چی باشه؟ ملاک‌هایی که تعیین میکنه یک فرد سطحیه یا عمیق چیه؟ شما چندتا خانم رو میشناسید و باهاشون در ارتباطید که ازش به یک نتیجه‌ی کلی رسیدید که خانم‌ها سطحین؟

ممکنه با دید یک خانم(حتی خانم خودتون) دغدغه‌ها و افکار شما هم سطحی تعبیر بشه و بالعکس. اگر دید و زاویه‌ی دیدتون رو به مسائل تغییر بدید، اگر از اونور به همه چیز نگاه کنید احتمالا می‌بینید که حتی جای سطح و عمق هم میتونه تغییر کنه.

پاسخ :

دقیقا! همون چیزی که در جواب خانم معینیان نوشتم. 
و این ندونستن و نفهمیدن آزاردهنده است.
پلڪــــ شیشـہ اے
۲۶ دی ۰۲ , ۱۰:۰۰

من و همسرم در این زمینه تجربیات زیادی داریم.

مرحله اول اینه که بپذیرید، همسفرتون همینه که هست. همونی که هست رو دوست داشته باشیم. مسلما ممکنه کار راحتی نباشه. چون بالاخره ما با تصورات مون از طرف مقابل ازدواج کردیم، نه خود حقیقی اون شخص. اولش یک مقدار زیادی احتمالا توی برجک مون میخوره. اما از خدا کمک بگیریم. از امام زمان عج الله. براشون درد و دل کنیم. من چندین بار شاهد این بودم که خدا یک نفر و مامور کرد تا بیاد و من باهاش صحبت کنم و بهم بفهمونه که دنیا فقط از زاویه دید من تعریف نمیشه.

یه روانشناس دلسوز و کار بلد هم میتونه خیلی کمک کننده باشه

در مرحله بعدی، من باید روی خودم کار کنم، به رشد خودم مشغول بشم. برای شناختن خودم و طرف مقابل وقت بذارم. 

تغییرات در طولانی مدت با قدم های مورچه ای محقق میشن. چه بسا یه چیزهایی عادت اند و تاثیرات تربیت نادرست. میشه با محبت و تدبیر صحیح ریز ریز تغییرشون بدیم. به نیت تعالی. نه اینکه به دل من خوب نیافتاده،میخوام طرف و عوض کنم.

 

هر چی بیشتر مهارت گفت و گومون رو تقویت کنیم، میتونیم به یه زبان مشترک برسیم. البته لازمم نیست این اشتراک اون ایدآل ذهنی ما باشه. ولی براش وقت بذارم، تو وقتهای دوتایی مون در مورد علاقه های مشترک مون یا چیزایی که طرف مقابل بهشون علاقه داره حرف بزنیم.

 

در یک کلام، دوره های همسرداری ببینیم. وقت بذاریم برای رابطه هامون. چون همون قدر که مرد در رنجه، خانم هم در رنجه. 

پاسخ :

مثل شما که الان از ماموریت برگشتین.

ممنونم بابت این حرف ها. 
بهشون نیاز داشتم. 


مشکل برمی گرده به همون کنترل خیال که هنوز راهش رو بلد نیستم. ذهن من برعکس خیلی ها فقط یه ورودی و خروجی نداره. اون وسط یه مامور گمرک سفت و سخت داره که هر حرفی و هر تصویری رو تا سال ها توی خودش نگه می داره. 
حمیدرضا ‌‌‌
۲۶ دی ۰۲ , ۱۵:۵۷

ولی مگه نباید با تاریکی‌ها رو به رو شد و رفت داخلشون؟ مگه اینجوری نور رو پیدا نمی‌کنن؟ اگه هیچ وقت داخل تاریکی‌ها نریم، فکر نکنم بتونیم نور رو پیدا کنیم. منم از یکسری تاریکی‌ها می‌ترسم. ولی انگاری چاره‌ای نیست. باید باهاش رو به رو شد...

پاسخ :

چرا...باید. 
ولی به قول عین. صاد. روبرو شدن با این انباری شلوغ و درهم برهم خیلی سخته. برا همین خیلی ها ترجیح میدن تا آخر عمر بهش دست نزنن. 
پلڪــــ شیشـہ اے
۲۶ دی ۰۲ , ۲۳:۳۱

به قول خانم پیچک اگر طلب مون حقیقی باشه، مطلب و خدا میرسونه.

الحمدلله. دم خدا گرم

 

 

راستش دقیقا متوجه منظورتون نشدم. ولی اگر منظورتون اینه دیر یه چیزی از ذهن تون محو میشه، بنده هم این حالت رو با دز بالا دارم.

حتما از یه روانشناس کاربلد کمک بگیرید.

شما که اهل تحقیق و خواندن هستید، روانشناسی اکت رویکردش، به رویکردهایی که ما قبول داریم نزدیکه. اون میتونه کمک تون کنه.

اگر احیانا مایل بودید، از یوتیوب، کانال دکتر میرصادقی رو نگاهی بیاندازید. دکتری روانشناسی دارن. روانشناسی اکت کار میکنند.

 

 

 

و در پاسخ نظر قبلی گفته بودید که چشم مون رو میبندیم و هر روز یه چیز تازه ای رو میشه. مسئله در نحوه مواجه ما با این داستان هاست. بپذیریم، این رنج زندگی ماست. باید راه حلش و پیدا کرد.

میبخشید، صحبتم طولانی شد. اگر تکرار مکررات بود عذر میخوام.

پاسخ :

تکرار مکررات نبود...به این حرف ها...به این تجربه ها...به این "منم همینطور بودم" ها...به همه اینها نیاز داشتم...و نیاز دارم. 

نمی دونم چرا به کسی نمی تونم اعتماد کنم به عنوان روانشناس. اما ممنونم بابت معرفی روانشناسی اکت. 
حتما نگاه می کنم. 
کتابی هم اگه کمک کرده بهتون ممنون میشم معرفی بفرمایید. 
هانیه معینیان
۲۷ دی ۰۲ , ۱۸:۵۸

عجب! دارید با یک خانم صحبت میکنید و همچنان اصرار دارید که خانم ها عمیق نیستن! 

و واقعا باید دید منظورتان از عمق چیست؟!

پاسخ :

فکر کنم لحن صحبتم رو بد رسوندم. من فقط دارم بلند بلند فکر می کنم. گاردی در مقابل صحبت ها ندارم.

عرضم توی پاسخ کامنت شما این بود که اساساً شاید اون چیزی که توی ذهن من هست به عنوان عمق اصالت نداره. 
شاید عمق خانم ها در چیزهای دیگه ای باید باشه که ما توشون ضعیفیم...و این معنای در کنار هم تکمیل شدن رو می رسونه. 

+ معنی عمق گفتنی نیست. 
شاید یه معناش اینه که نمیشه باهاشون در مورد همه ابعاد وجودیت صحبت کنی. 
یه معناش اینه که نیاز به دیده شدن رو با خودشون دارن.
و نیاز به تایید شدن.
این نیازها توی مرد هم ممکنه باشه و حتما هست، اما توی زن ها به نظر می رسه اصالت داره. 

حامد احمدی
۳۰ دی ۰۲ , ۱۶:۱۸

این پست، گوشه‌ای است از نقاب کنار رفته.

کسی که نقاب برمی داره یا پُرِه و ترسی نداره از کنار رفتن نقاب و می‌خنده، و یا اینکه از نگه داشتن نقاب خسته است و نقاب رو رها می‌کنه و گریه می‌کنه.

و تو پری. اصولا کسانی که زیاد با خدا کله می‌زنن، ابدا معنای غم عمیق رو درک نمی‌کنن و این تنها ضعف خدا پرستیه.

 

پاسخ :

پر از چی؟

پر از خالی؟
هانیه معینیان
۳۰ دی ۰۲ , ۲۳:۴۸

نه اصلا به لحن مربوط نیست. همینکه مدام تکرار میکنید زنان عمیق نیستند خودش انتهای برچسب بد زدنه :)

من حدسم این هست که شما کلمه اشتباهی رو دارید به کار میبرید 

وگرنه در مسائل اعتقادی، اخلاقی، علمی تفاوتی بین زن و مرد در عمیق بودن نیست 

مصداق هاتان که همه اخلاقی بودند 

و خب 

 

ان اکرمکم عندالله اتقکم 

 

حدس بعدی م هم این هست که به یک چیزهایی بیش از حد اهمیت میدهید که نباید بدهید. یعنی مثلاً غوطه ور بودن در فوتبال نکته مثبتی نیست ولی برای بعضی‌ها اگر طرف مقابلشان اینطور نباشد تلقی منفی دارند. نمیخواهم بگویم مصداق های شما در حد فوتبال است منظورم این است که گاهی یک اموری برایمان در اولوست قرار میگیرد که اولویت نیست.

پاسخ :

نمی دونم از کجای حرفای من چنین برداشتی کردید، اون هم با این قطعیت. 
من فقط دارم بلند بلند فکر می کنم...و نظری قطعی از خودم ندارم.
اما در مورد ادعایی که فرمودید، نظرتون در مورد این بخش از خطبه 80 نهج البلاغه چیه؟ اگه دوست داشتید و صلاح دونستید برداشتتون رو بفرمایید. ممنونم.

«مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِیمَانِ نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ نَوَاقِصُ الْعُقُولِ».
هانیه معینیان
۰۲ بهمن ۰۲ , ۰۱:۱۵

ادعایی نیست، بیان نظر عالمان و بزرگان است 

پیشنهاد بنده خواندن کتاب زن در آینه جلال و جمال الهی آیت الله جوادی آملی است.

 

 

در مورد خطبه حضرت هم خیلی مباحث مختلفی هست 

فقط در این حد بگویم که امام موسی صدر معتقد بودن این بیان حضرت، ضرب المثل اعراب آن زمان بوده 

پاسخ :

ممنونم بابت گفتگو.

و همچنین بابت معرفی کتاب. 

خواهم خواند ان شاءالله. 
مَرمَر :))
۰۳ بهمن ۰۲ , ۱۴:۵۱

به نظرم اول باید بفهمی زیبایی عمقی از نظر تو چیه و بعد دنبالش تو بقیه بگردی

دیدگاها راجب زیبایی عمقی خیلی متفاوته

پاسخ :

می فهمم...
اما ندیدم. از دور همه عمیقن. حتی خود من! اما از نزدیک.....

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
ن
۱۰ بهمن ۰۲ , ۰۰:۳۴

من از نظر خودم خیلی عمیقم! 

ولی خب از بعد ازدواج و رنج‌هایی که به خاطر شخصیت خودم و تفاوت شخصیتی با همسرم کشیدم، هیچ ویژگی‌ای از جمله همین عمق رو دیگه برای خودم فضیلت تلقی نکردم.

از قضا من هم مدت‌ها غصه خوردم به خاطر اینکه نمیتونم با همسرم همه اون حرفای عمیقی که بهشون فکر میکنم رو بزنم...نه فقط همه‌شون رو نتونم، که اکثرشون رو نمیتونم. ولی الان دیگه غصه نمی‌خورم. بی‌تفاوت هم نشدم. یه رضایت خوبی دارم از وضعم. با حال خودم خوشم. حتی با همین که بعضی وقت‌ها هیچکس حالم رو درک نمیکنه. از غربت خودم توی اون لحظات لذت می‌برم. حالا تا ببینیم در ادامه چی پیش میاد:) 

 

پاسخ :

این که از سر استیصال به جایی برسیم که بیخیال بشیم قابل ستایش نیست.
و من هم در همین مسیرم.....
آقای گوارا (بیدل)
۱۱ بهمن ۰۲ , ۱۷:۰۱

انسان ها وقتی نزدیکتر میان می بینیم که از تصورات ما خیلی فاصله دارن.
چه زن برای مرد و چه مرد برای زن ...

و خدا دستور داده که زن و مردی که انقدر از تصورات هم فاصله دارند، انقدر اهدافشون با هم فاصله داره، انقدر آرزو ها شون با هم فاصله داره، با هم وصلت کنن. انگار داره یه جورایی داره سنگ میندازه جلوی پای موفقیت انسان!!!

 

برداشت من از این دستور خدا اینه که به آدما بفهمونه هدف اون کاری که می خوای بکنی یا موفقیتی که می خوای به دست بیاری نیست. هدف همین تلاشه و بس که بسترش در ازدواج بیشتر از هر جای دیگری محیا است ...

پاسخ :

دقیقا...

دقیقا...

دقیقا...

اما یه سری چیزا جور در نمیاد...می دونی...
جمع کردن بین کار و جهاد و جنگ درونی و نشستن پای برخی حرفا، جور در نمیاد.
هنوز جور در نیومده راستش.
امین پدرامی
۱۳ بهمن ۰۲ , ۱۵:۱۳

سلام دنبالت کردم. یه جا توی به روز شده ها مطلب رو مخی گذاشته بود...چرا باید ازدواج کنیم؟؟؟

منم دیدم و از اونجا وب تو رو پیدا کردم

با اینکه احتمالا باهات هم عقیده نیستم اما یه جور بی طرفی و بی ادا بودن توی کارت داری خوشم میاد

مَرمَر :))
۱۹ بهمن ۰۲ , ۲۲:۵۹

بازم درست معنی حرفمو متوجه نشدین 

خودتون میدونین از نظرتون زیبایی عمقی چیه؟

پاسخ :

یعنی از حد تعاریف زنانه و مردانه بالاتر اومدن شاید.
یعنی به تعریف و تایید الکی نیاز نداشتن.
این یکی از مصادیقشه.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

Mr. Keating

!O Captain! My Captain
Our fearful trip is done
The ship has weather'd every rack, the prize we sought is won
.The port is near, the bells I hear, the people all exulting

کتابِ در حالِ خواندن:

آخرین کتابِ خوانده شده:
Designed By Erfan Powered by Bayan