بنزین‌هایی با اکتان‌ متفاوت :: Mr. Keating

بنزین‌هایی با اکتان‌ متفاوت

بسم الله...

ازدواج یه زمانی برام هدف بود. اصل بود. اصالت داشت.

و به تبع اون، طرف مقابل و شخصیت و ظاهرش هم خیلی مهم می‌شد.

به واسطه تخیل، زندگی با خیلی از آدم‌ها رو، چه در مجازی و چه در حقیقی، تصور کردم. هر کدوم یه عطری داشت، متفاوت از بقیه و من همه رو می‌خواستم. گذشته از تموم تفاوت‌ها، توی تصوراتم همه‌ اون زندگی‌ها یه ویژگی مشترک داشتن و دارن: خوشبختی محض.

الان اما دارم کم کم به این می‌رسم که ازدواج و زندگی متاهلی هم یه وزنی داره...و باید به همون اندازه بهش بها داده بشه. اصلاً ازدواج قراره بنزین ماشینی باشه که داشتیم قبل از ازدواج هم، هرچند با سختی و سرعت کم، باهاش حرکت می‌کردیم به سمت اهداف‌مون. چه مرد و چه زن.

و بنزین، به خودی خود، نه جای ماشین رو می‌تونه بگیره نه هدف‌ها رو.

الان دارم با خودم فکر می‌کنم که ما در عین اینکه باید بدونیم بنزین برای حرکت خیلی مهمه، ولی وقتی بفهمیم بنزین فقط بنزینه و نه بیشتر، انگار خیالمون یه ذره آروم می‌گیره.

می‌دونید...دارم تلاش می‌کنم به این نگاه بها بدم توی دل و ذهنم که همسر من با تمام ضعف‌های احتمالی که شاید از نگاه من داشته باشه، خیییییلی هم بدتر از دیگرانی که تصور خوب بودنشون رو دارم نیست. و دیگرانی که ممکنه از نظر خوبی‌ها توی چشم من، خواسته یا ناخواسته، قله‌های دست‌نیافتنی به نظر برسن، خیییییلی هم چیزی بیشتر از همسر من ندارن.

اینجوری کلام امام هم برام ملموس‌تر شده:

روایت شده آن حضرت در میان اصحابش نشسته بود. زن زیبایى (که تمام چهره اش را نپوشانده بود) از آن جا عبور کرد و چشم حاضران را به خود جلب نمود. امام (علیه السلام) فرمود:

«چشمان این مردان، طغیانگر است و آنچه نظرشان بر آن افتاد مایه تحریک و هیجان آن‌هاست. هر گاه کسى از شما با نگاه به زنى به شگفتى آید، با همسرش بیامیزد که او نیز زنى چون زن وى باشد».

مردى از خوارج گفت: خدا این کافر را بکشد چقدر فقه مى‌داند. مردم براى کشتن او برخاستند.

 امام فرمود: «آرام باشید، دشنام را با دشنام باید پاسخ داد یا بخشیدن گناه.»

و منِ امروز به این نگاه رسیدم که ما قراره توی مسیر به هم کمک کنیم. از جون و دل هم باید به هم کمک کنیم... اما قرار نیست یکی بشیم. ما دو روحیم در دو بدن. اینکه امروز خیلی‌هامون احساس می‌کنیم اونقدری که باید توی زندگی مشترک‌مون، از انتخاب تا عملکرد خودمون، موفق نبودیم، به خاطر قبول کردن همین حرفهای مسمومه که ذیل «یکی شدن زن و شوهر» شخصیت دو طرف رو خرد می‌کنه. (یکی شدنی هم اگه اتفاق بیفته که می تونه خیلی هم خوب باشه، به مرور اتفاق میفته و قطعا هل و زوری هم در کارش نیست).

با این نگاه اگه شوهر یا زن شما کمی بداخلاقی کرد، یا خسیس بود یا اونجوری که شما دوست دارین لباس نمی‌پوشید یا توی خودش بود، یا هرچی... بازم شما رو به مقصد می‌رسونه، منتهی مثل ماشینیه که روی صندلیش چندتا پوست تخمه ریخته یا بعضی جاها آهنگ غمگین پخش می‌کنه یا اصلا آهنگ راک پخش می‌کنه و روی اعصابتون راه میره!

شاید آهنگ راک با صدای بلند بعضی جاها نیازه تا صبر و تحمل شما توی مسیر بالاتر بره. مهم اینه که دارین حرکت می‌کنین. سرعت بالا و خنده‌های قاه قاه سرنشینای ماشینای دیگه گولتون نزنه. اونا شاید اگه یه دیقه تو موقعیت شما قرار بگیرن خودشون رو از ماشین پرت کنن پایین.

ولی شما اگه با توکل انتخاب کرده باشید حالتون با سرعت ماشین‌تون خوبه و دلتون هم آرومه که خدایی که ضعف و قوت ماشین شما رو می‌دونه، بهترین بنزینی که برای شما مناسب بوده رو بهتون بخشیده.

«و عَسی أن تحبّوا شیءً و هو شرٌّ لکم» یعنی چه بسا بنزین‌هایی که باک‌ت رو سوراخ می‌کنن. ای نفس نافهم...بفهم.

 

بعدنوشت: مسلمانِ یاغی علوم انسانی خوانده و بلد نیست در مورد انسان حکم کلی بدهد. این بلند بلند فکر کردن‌ها مربوط به ده اردی‌بهشت چهارصد و دو و متعلق به فهم امروز مسلمانِ یاغی است. شاید کشف جدیدتری جایی در ماه‌های آینده ایستاده و انتظارش را می‌کشد. همین.

پ.ن: نظرهایی که حاوی حکم کلی باشند و نگارنده آنها احساس کند خیلی بلد است و آنچه او میفهمد است و جز آن نیست، بدون پاسخ منتشر خواهد شد. با احترام به اعصاب صاحب وبلاگ :)

۱۴:۰۵
پسر انسان
۱۰ ارديبهشت ۰۲ , ۱۴:۱۰

خوب و دقیق.

البته فراموش نشه ازدواج مهم ترین تصمیم زندگی آدمه

تشکیل خانواده، زندگی مشترک!

همه چی تحت الشاع این تصمیم هست

حتی مسائل شخصی از عقیده تا باقی موارد

قراره دنیای ما با این فرد رقم بخوره

 

پاسخ :

آره...قبوله...دمت گرم.
ولی میگم هر انسانی یه چارته...با کلی نمودار. توی یکی از نمودارها بالاست و توی یکیش خیلی پایین و توی یکی هم متوسط. 
هر آدمی هم دقیقا این پایین و بالا رو توی نمودارش داره. فقط جاشون متفاوته. مثلا اگه همسر من بداخلاق بود من باید صبرم رو ببرم بالا و اگه مثلا کمبود محبت داشت باید محبتم رو بیشتر کنم. 
اگه طرف مقابل من عوض بشه فقط کارهایی که طبق نمودار باید انجام بدم متفاوت میشه و فارغ از اینکه تضمینی وجود نداره که وضعیت بهتر بشه، تفاوتی در اینکه من باید خلاء های طرف مقابلم رو پر کنم و اون هم خلاء های منو اتفاق نمیفته. 
قراره وقتی چارت من و همسرم روی هم میفته با هم یه چارت کامل رو به وجود بیاره. 
پروانه 🕊🕊
۱۰ ارديبهشت ۰۲ , ۱۴:۱۱

من به یه نتیجه ای رسیدم و اون اینکه:

وقتی انتخاب کردیم؛ دیگه انتخاب کردیم تموم شده رفته.

بسازیم؛ خودمون راحت تریم.

نسازیم؛ هم خودمونو زجر می دیم هم دیگران رو بخصوص شریک زندگیمونو.

.

هیچوقت در هیچ شرایطی، قیاس افراد با هم، جایز نیست. 

همیشه هرکسی یه نقصی بالاخره داره.

عیب و ایراد توی همه هست.

هنر اینه که با علم به عیب و ایرادهامون؛ جوری رشد کنیم که هیچی مانع رشد ما نشه؛

از موانع، پلی بسازیم برای عبور.

غیر ازین اگه باشه شکست می خوریم. ناامید میشیم و بالتبع رشدی هم نخواهیم داشت.

.

البته اینم هست که :

تا اون عیب و ایراد چه عیب و ایرادی باشه.

بعضی ایرادات، سازگاری یافتن با اونها، آدم رو پیر و در عین حال پخته می کنه.

پاسخ :

طلاق شاید حرام ترین حلال خداست :) اما به هر حال حلاله...واسه کِی؟ واسه موارد نادری که یه نفر تصمیم میگیره بنزین نباشه و تو می بینی هر کار می کنی نمی تونی باهاش راه بری. اینجا باید بنزینت رو عوض کنی....مجبوری. و شکر خدا در مورد هیچ کدوم از ما صادق نیست این قضیه. 
حمدلله.
شاگرد خیاط
۱۰ ارديبهشت ۰۲ , ۱۴:۱۶

در مورد خودمون اگر بیافتیم توی دام مقایسه ی مرتب خودمون با بقیه 

فکر کنم این در مورد خودمون هم جواب میده 

کلا مقایسه خر است 


پاسخ :

چطوری جواب میده...؟ بیشتر بگید لدفا. 
پروانه 🕊🕊
۱۰ ارديبهشت ۰۲ , ۱۴:۲۱

بله موافقم.

طلاق برای موارد اضطرار هست.

امیدوارم زندگیتون همیشه پر از معنویات و پایندگی باشه.

پاسخ :

ممنونم.
شاگرد خیاط
۱۰ ارديبهشت ۰۲ , ۱۴:۳۹

مثال خودتون کامل بود

ما و شرایطمون بودمون اقتضائاتمون از ما یک ماشین ساخته که باید همونطوری که کارخونش ساخته تو همون مسیری که اونو انداخته باهاش برونیم

ما نباید 

فولکس قورباغه ای خودمون رو 

با فرمول یک   بیابون پیمای گردن کلفتی مثل ژنرال سلیمانی مقایسه کنیم.

که مثلا چرا اون می تونه اون طوری بره ما نمی تونیم

....

پاسخ :

با احترام اجازه بدید موافق نباشم.
اینطوری الگو برداشتن بی فایده میشه...قاسم سلیمانی بودن ها از جهتی بی فایده میشه...و لکم فی رسول الله اسوة حسنه نیز هم.
مثال من رو اگه بیارید توی ساحت فردی تبدیل میشه به یه نگاه کمونیستی که میگه هرکسی هرطوری هست همون باید باشه و همون کار رو به همون شکل و در همون جایگاه ادامه بده تا بمیره. 
خدای من حکم نداده که فولکس قورباغه ای من باید تا آخر فولکس بمونه و به فرمول یک تبدیل نشه.
شاگرد خیاط
۱۰ ارديبهشت ۰۲ , ۱۵:۱۲

آقا اجازه میدم

شما اجازه دارین ماشین رو تبدیل به احسن کنین

ولی تا نکردین یه وخ با این لگن آفرود نزنین ها!!!

پاسخ :

امان از تجربه :)
ن. .ا
۱۱ ارديبهشت ۰۲ , ۰۷:۵۸

سلام

دو تا مطلب میگم خدمت داداش گلم و فرااااار

اول اینکه: اونی که حکم کلی (احتمالا منظورتون حکم قطعی و منتسب به تمام انسانها باشه) میده، شاید اخلاقش و طرز بیانش اینه... قصد تحمیل عقیده نداره... به نظر من یا با اون شخص بساز یا آدرسش رو به خودم بده برات شرحه شرحه اش کنم... دست به نقد یکی رو دارم که مدل بیان و ارتباطش اینطوریه... میخوای برای اثبات برادری اول اون رو شرحه شرحه کنم بعد بیام خدمتت...

:))

نکته دوم:

شما که موضوعت همسر هست... ما در دین در مقابله با امام هم مختار آفریده شدیم... میتونیم در همراهی با امام تا ته خط بریم میتونیم از وسطای راه بزنیم کنار و استراحت کنیم...

مثال بزنم:

توی روز عاشورا یه تک تیراندازی با امام بودن به اسم ضحاک (ان شا الله که اشتباه نکرده باشم) ایشون با امام طی کردن که من کنار خودتون می ایستم و با هنرم یکی یکی دشمناتون رو میزنم... اما هر وقت اوضاع پس شد... اجازه بدید من برم...

امام فرمودن مختارید... اشکالی نداره... ایشون هم اسبش رو توی خیمه ها بست تا وقتی تیر باران دشمن شروع میشه اسبش از بین نره تا وقت فرار پیاده نباشه...

و لحظات آخر هم بساط رو جمع کرد و رفت... اتفاقا نیروهای دشمن هم در چند قدمیش گیرش انداختن اما چون از قبیله ی خودشون بودن... رهاش کردن...

ایشون بعدا شدن یکی از راویان خبرهای کربلا... که الان بخش قابل توجهی از حوادث کربلا از جانب همین آقا به ما رسیده...

 

اساسا رشد اختیاریه...

حالا همسر هم در این مسیر رشد ما وزنی داره...

وزن همسر چقدره؟

من مایلم در این مورد حرف بزنم...

وزنش چقدره؟!!

در این مورد حرف بزنم یا اول برم اون طرفی که دست به نقد دارم رو شرحه شرحه کنم تا برادریم اثبات بشه بعد بیام خدمت داداش گلم؟!!

 

 

پاسخ :

چون به بنده لطف دارید و اهل صراحت هستید اجازه می خوام با صراحت بگم اگر در ذهن بیمارِ من سه نفر متصف به وصف مذکور بشن یکیش شخص جنابعالی هستین! :)
کلا حس خوبی نداره این نگاه از بالایی که گاهی القا می کنید و اینکه تلاش دارید دیگران رو هدایت کنید (حتی در وبلاگ اشخاص ثالث!).
 من به شخصه اگرچه در جمع مریدان و داوطلبین هدایت شدن از سوی شما نبودم اما باز هم از باب تاکید، از بودن در آن جمع انصراف میدم.

+ از این کامنت استفاده کردم. ممنونم. اگر دوست داشتید در مورد وزن همسر هم توضیحات تکمیلی رو بفرمایید. 
ن. .ا
۱۱ ارديبهشت ۰۲ , ۰۸:۳۱

یه چیزی رو هم فاش بگم در جمع...

در بین بیانی های عزیز که همه شون حق به گردنم دارن... خیلی شخصیت شما برام جذاب و دوست داشتنی هست...

به دو علت:

هم جنس خودمی و راحت تر و بدون سانسورتر میتونم باهات حرف بزنم...

اهل تفکر و اندیشه هستی...

این دومی از اولی جذاب تره برام...

برای همین گاهی میام اذیتت میکنم... این اذیت من از شدت علاقه ام به خودته...

کلا یه همچین مریضی هستم من...

دکتر هم رفتم... گفت آخرش مثل گنگستر شهر آمل هم خِل میشی هم اراذل میشی...

دیگه با واقعیت کنار اومدم

:))

پاسخ :

جذابیت و دوست داشتنیت از خودتونه. 

مگیر آینه پیشِ زِ خویش بیزاران...
ن. .ا
۱۱ ارديبهشت ۰۲ , ۱۶:۳۶

اینکه گفتم یه نفر رو دست به نقد میشناسم با این اوصاف، منظورم خودم بودم دیگه...

 

میخوای شرحه شرحه اش کنم؟

 

حالا جدای از مقدمات، یه موضوعی رو عرض کنم خدمتتون

شما نفر اولی نیستین که به من میگین از بالا نگاه میکنی...

تا حالا هر کسی هم بهم گفته به خودم نگرفتم... چون خودم از درون خودم آگاه ترم...

مشکل اصلی من اینه که وقت کافی رو برای شکل گیری ارتباط نمیذارم...

این حالت هم متاسفانه به خاطر وقت گیر بودن تایپ هست....

اگه یادتون باشه یه بار بهتون گفتم خوبه ارتباط صوتی هم داشته باشیم...

اون ارتباط صوتی کمکی که میکنه اینه که راحت تر بشه ارتباط برقرار کرد...

من حرفی رو که بعد از یه سری مقدمات میخوام بگم، اگر همون اول بگم نتیجه همین میشه... میگن از بالا نگاه میکنه...

در حالی که شما هم به جای اینکه بگید داری از بالا نگاه میکنی میتونید بگید من حکمی که تو میدی رو قبول ندارم...

میدونید به جای اینکه بگید حکمتون رو قبول ندارم ، میگید از بالا نگاه میکنی چه علتی داره؟

علتش اینه که خودِ ارتباط برای ما آدما بیشتر از مفاهیمی که میخوایم رد و بدل کنیم ارزش داره...

 

دست و پاگیر بودن تایپ موجب میشه ارتباط شکل نگیره

و البته عجول بودن من هم مزید بر علت میشه

ولی یه چیزی رو صادقانه میگم:

به هیچ عنوان قصد هدایت کسی رو ندارم... چون شانیتش رو ندارم... اما در باب مسائلی که مطرح میشه خب آدمیزادیم دیگه... مثلا شما موضوعی رو مطرح میکنید که من سه سال داشتم بررسی اش میکردم... خب ذوق دارم بیام بگم حرفم رو...

همین

:))

پاسخ :

مشکل اصلی سر همین اصرار بر شکل گیری ارتباطه. اینجا پایگاه بسیج نیست که پیش خودتون بگید باید با فلانی رفیق شم تا روش تاثیر بذارم. ته این حرفا باز بوی هدایت و تاثیر و من جلوترم و... میاد که برای من بوی خوشایندی نیست.
ما اینجا با خیلیه ا ارتباط داریم ولی اصرار بر ارتباط نکردیم. 
ارتباط خودش شکل میگیره...گاهی با دو تا جمله کوتاه. البته به شرط اینکه نریم تو وبلاگ دیگران بگیم "چاره کار تو پیش منه فقط به شرط اینکه با من دوست بشی."
البته این مشکل هم هست که اینجا کسی حکم نمی خواد خیلی وقت ها ولی نمی دونم چرا شما احساس می کنید ما منتظریم شما بیاید اشتباه ما رو یادآور بشید و بعد حکم صحیح رو بفرمایید.
 
همین :)
ن. .ا
۱۱ ارديبهشت ۰۲ , ۱۶:۵۲

در خصوص جذابیت هم عرض کنم:

ما اگر جذاب بودیم که براتون دافعه ایجاد نمیکردیم :)))

 

ولی یه چیزی بگم و اون اینکه بیشترین دافعه برای اوقاتی هست که طرف مقابل شرایط آدم رو درک نکنه و صرفا بخواد بر اساس تئوری ها بیاد راه حل بده...

من آدمی نیستم که خیلی از شرایط ها رو درک نکنم... توی خیلی از چالش ها خودم قرار گرفتم...

هم زندگی مشترک... هم زندگی اجتماعی... هم زندگی شغلی... هم اهدافم برای آینده...

وقتی برداشتم این میشه که یکی چالشی رو داره تجربه میکنه که من هم تجربه اش کردم دوست دارم با اون شخص گفتگو کنم...

 

و اینکه...

همه ی این حرفها اثبات خود بود... شاید از نگاه بعضیا عذر بدتر از گناه...

من قصد رنجش خاطر شما داداش خودم رو نداشتن... حلال کن...


ارتباط گرفتن نیازی به اثبات کردن خود نداره... اگر به کار هم بیایم ارتباط شکل میگیره...

یا علی

پاسخ :

گفتنی ها رو گفتم :)
علی یارتون.
اقای ‌ میم
۱۱ ارديبهشت ۰۲ , ۱۹:۰۳

من میفهمم

من بلدم

کلا اینطوره کلا اونطوره:)

پاسخ :

:)))))))))))))))))))))))))
اقای ‌ میم
۱۱ ارديبهشت ۰۲ , ۱۹:۱۰

همیشه به خنده:)

ن. .ا
۱۱ ارديبهشت ۰۲ , ۱۹:۴۴

خوشحالم که گفتید...

باید گفته میشد

 

من خودم مطلب نوشتم در این باره که ما اگر ابزار و قدرت تاثیر رو هم در دست داشته باشیم، دین به ما اجازه نمیده زیاد ازش استفاده کنیم...

حالا من که ابزار تاثیری هم در دست نداشتم اخوی... عجول و زود پسرخاله بشو هستم... اما دروغ نمیگم

 

اونجا هم که گفتم بیا با من دوست بشو اصلا فاز و فضاش این چیزهایی نبود که برداشت شد...

کلا خیالتون راحت... اصراری به ارتباط و دوستی ندارم... 

این دیگه از بدیهیاته که ارتباط و دوستی زوری نمیشه...

در این حد خاطر جمع باشید که توجیهم  :))

پایگاه بسیج!!...

چی بگم!!

در کل چقدر خوب شد که توی دلتون نگه نداشتید...

منم اصلاح میشم 

فرشته ...
۱۱ ارديبهشت ۰۲ , ۲۱:۲۷

من این نگاه شما رو تحسین میکنم و درسته به نظرم، اینکه همه کم و کاستی‌هایی دارن و قطعا هیچ وقت کسی رو تمام و کمال شبیه فانتزی‌های ذهنی‌مون پیدا نمی‌کنیم.

اما یه گزینه هم هست اون وسط اینکه گاهی این سرعته کم نمیشه، گاهی متوقف میشه کامل، اونجاست که ممکنه آدم بفهمه که اشتباه انتخاب کرده.

من فکر می‌کنم گاهی این نگاه بسیار سخت‌گیرانه و تشویق بیش از اندازه به تحمل باعث میشه که نفهمیم اشتباه انتخاب کردیم یا توی قبول کردنش تردید کنیم و فرصت زیادی رو از دست بدیم، پس این هم ممکنه بخشی از یک گزینه باشه.

 

+ منظورم خدایی ناکرده شما نیستید، یک مبحث کلی رو عرض کردم، امیدوارم شما زندگی سراسر پربار و موفقی داشته باشید ان‌شاءالله.

پاسخ :

سلامت باشید. ذیل همین پست در جواب به خانمِ پروانه به چیزی که گفتین اشاره کردم. حرام ترین حلال خدا... :)
عین الف
۱۱ ارديبهشت ۰۲ , ۲۳:۲۲

سلام علیکم

سپاسگزارم. نکات خوبی داشت و البته رنگ و بوی رشد و پخته شدن.
ان شاء الله همیشه رو به رشد باشید!

پاسخ :

چه رشدی...چه کشکی...

یه حدیث خوندم آقا سید...کمر آدمو خم می کنه...
.. میخک..
۱۲ ارديبهشت ۰۲ , ۰۱:۱۱

ولی آقای ن ا  گناه داشتن 

با کمال احترام کمی یاغیانه قضاوتشون کردید 

من خود خود شمام. کاملا تو همچین شرایطی بودم و اتفاقا شما مودبانه و محترمانه این نظر رو بیان کردید، من گاهی همینجوری، گاهی زیادی در لفافه، گاهی تند گفتم و گاهی هم فقط فرار کردم 

شاید برای همینه که الان یه حس عذاب وجدانی در من بیدار شد. گناه داشتن... عیب از ایشون نیست...

پاسخ :

عیب از منم نیست شاید...
هست؟

+ ولی من نظر شخصی خودم رو گفتم. قضاوت نکردم. نگفتم همه اینطور فکر می کنن. براشون هم احترام قائلم. اما یاغیانه بودن خبر خوبیه. نشون میده بعد از کلی فرار کردن، دارم یاد میگیرم خودم باشم. فارغ از فکر دیگران.
.. میخک..
۱۲ ارديبهشت ۰۲ , ۰۱:۲۵

من عادت دارم تو قضایا اصرار کنم به اینکه عیب حتما از خودمه‌. آدم نامناسبی باهاتون احساس شباهت می‌کنه پس اینجا :/ 

 

این بو دقیقا دقیقا چیه؟ چرا ناخوشاینده؟ ریشه‌هایی ناخوشایندی اش کجاست؟ برای من برمیگرده به یکی از طرحواره های شخصیتی‌ام. برای شما رو نمیدونم واقعا.

 

من تو جریان شکل گیری این طرحواره مقصر نیستم اما... اما یه عیبه که من دارم. حس میکنم مدل حرف زدم شد شبیه همون آقای ن ا . جالبه واقعا :/ 

 

تو اینجور مواقع، بزرگترین استرس اینه که زیادی من من نکردم؟ جمله‌هام چندتا من داشت؟ تا کجا پر از من بود؟ 

 

قضاوت رو اساسا کار بدی نمی‌دونم. همه قضاوت میکنن. با نظر دادن چه فرق خاصی دارع؟ برداشت میکنید و رای میدید. قرار نیست که اعدام کنید. قضاوت شخصیه، بدیهی هم هست همه هر روز انجام میدن و ازش برای برخورد با آدمها استفاده میکنن.

 

موفق باشید 

پاسخ :

با قضاوت شخصی مشکلی نداشتم. با حکم کلی دادن مشکل داشتم و دارم. 

+ برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را
دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند
[لبخند]
شور شی
۱۴ ارديبهشت ۰۲ , ۰۵:۰۵

خواب دیدم شلوارمو خراب کرده ام و توی مسیر تا دستشوئی که برم هم از خودم رد گذاشته ام 

نمی دونم اول ردمو تمیز کنم یا خودمو

:)

بیدار شدم یاد مباحثاتی که اینجا بین ن ا و یاغی بود افتادم

نمی دونم چرا؟

ولی کلا وبلاگ میزنیم که بوی بد راه بندازیم و شرحه شرحه کنیم و دور هم باشیم

لبخند

با تشکر از بیان

پاسخ :

من که نفهمیدم چی شد. جناب ن.ا اگه فهمیدن زهی سعادت :)
شاگرد بنّا
۱۴ ارديبهشت ۰۲ , ۰۹:۳۱

احتمالا با این نظر، اتهام بخورم :) اما من از اتهام نمی ترسم و براشم وقتی نمیذارم :) من روزی دو بار می خونم انّی سلم لمن سالمکم... از این می ترسم که سکوت کنم!

بسم الله

سلام برادرِ یاغیِ ما :)

کتب تاریخی نوشتن بنی هاشم همیشه متهم بودن از بالا به دیگران نگاه می کنن... مشخصا حتی به بنی هاشم و خصوصا امیرالمومنین علیه السلام مغرور می گفتن... چون تا جایی دنبال خیرخواهی بودن که آیه قرآن نازل میشه ای پیامبر! شما فقط بشارت دهنده ای... از جانِ خودت نذار...

علمِ بی تقوا؛ تکبّره!

دینِ بی تقوا؛ توهّمه!

جفتش کنارِ هم زندگی رو دیگه نمی تونه بی تفاوت بگذرونه...

من ن.ا رو در بیان، طبیبّّ بدوّاره دیدم... خیرخواهانه، صبور، بی چشمداشت، بی شوی نوشتن و قلم، بی نیاز به لایک و تحسین... اینا در فضای مجازی خیلیه... خیلی! اینجا مذهبیاشم گیر می افتن... جادوی مجازی و لایک و اقتصادِ توجه با قدرت، عالمان و متدینینِ ما رو می بلعه... وَ خیرخواهی محو میشه...

با کامنت های این پست، نه تنها دلم برای ن.ا نسوخت که بیش از پیش برام عزیز شد... دافعه و جاذبه ی هم زمان یعنی مسیرِ درست. ذهن های بودار حتما چند صباحیه لایروبی نشدن و گندیده... از کوزه همان برون تراود که در اوست...

چشم ها را باید شست :)

پاسخ :

نقد، نقد عملکرد بود نه شخصیت. صفاتی که فرمودین رو هم کسی انکار نکرد که نیاز به اثبات باشه. روشی رو شما می پسندید و من نه.

البته من هم از اینکه نظر مخالف بشنوم و بعدشم برچسب ذهن بودار و لایروبی نشده و گندیده بخورم استقبال می کنم :)

السلام علی من اتبع الهدی.
عین الف
۱۴ ارديبهشت ۰۲ , ۰۹:۴۶

در هر حال به‌نظر میاد چیز خوبی باشه. حالا هر چی که می‌خواید صداش کنید.

آقا سید چی بود؟! :)

با عرض پوزش بابت تأخیر، روز معلم مبارک!

پاسخ :

من به فدای شما :)
ممنونم.
این تبریکا فقط باعث میشه وسوسه بشم برای دوباره معلم شدن :)

+عین الف سخته برا صدا کردن. دیگه با اجازه آقا سید صدات می کنم.
عین الف
۱۴ ارديبهشت ۰۲ , ۱۸:۵۵

مخلصم.

خواهش می‌کنم.

ان شاء الله همیشه این مقام ارزشمند رو حفظ کنید.

+ هر جور راحتید. فقط مثل عناوین تحصیلی (دکتر و ...) نباشه، بعداً به‌خاطر جعل عنوان تحت پیگرد قرار بگیریم. :)

پاسخ :

چشم دکتر جان، خیالت راحت :)
پلڪــــ شیشـہ اے
۱۵ ارديبهشت ۰۲ , ۰۹:۳۶

سلام علیکم

 

این نگاه خیلی خوبه. به نظرم شروع یه فصل جدیده برای یکی شدن. یادمه خودم یه زمانی چه قدر بابت یه سری مسائلی که برام توی زندگی پیش اومده بود، خیلی دست و پای درونی میزدم.

خیلی وقتا رهایی و سبکبالی در عبور از آدمای زندگی مون نیست. رهایی در پذیرش انسانهایی هست که در دایره نزدیک مون زندگی می کنند.

من نوعی خودم کلی عیب و اشکال دارم. اگر دیگری من و نخواد همین طوری که هستم بپذیره و هر روز مته به خشخاش عیب و ایراد من بذاره و بخواد تغییرم بده، یا بابت عیب و اشکالم من و ترک کنه، به نظرم سنگ رو سنگ بند نمیشه. چون باز سراغ هر فرد دیگری که بره، اونم خالی از عیب و اشکال نیست. یعنی این پذیرشه خواهی نخواهی دو طرفه است. بعدش آرامشه که میاد. کم کم انس میگیرن بهم. خیلی وقتا اگر من به خوب بودن خودم ادامه بدم، اون فرد نزدیک به من هم کم کم شبیه من میشه. بدون اینکه من بخوام زوری بزنم. دقیقا صحبت پست آخر خودتون. همراه و همسفر من میبینه و شبیه میشه.

پاسخ :

خیلی وقتا رهایی و سبکبالی در عبور از آدمای زندگی مون نیست. رهایی در پذیرش انسانهایی هست که در دایره نزدیک مون زندگی می کنند.


این جمله اصل جنسه...
ولی قبول کنید که سخته...گاهی خیلی سخت. 
و نهایت هنر هم همینه. 

ممنونم.
پلڪــــ شیشـہ اے
۱۶ ارديبهشت ۰۲ , ۱۱:۱۸

واقعا سخته ... خودم خیلی برای زندگی کردنش جنگیدم ...

و یه چیز جالبی که توی زندگی خودم بهش برخوردم این بود که همسرم هیچ وقت فکر این و نمیکردند که منم در حال این جنگیدن درونی باشم. پیش فرض شون این بود که فقط مردها به خاطر ویژگی های شخصیتی خاص خودشون، دچار مقایسه و داستان های اینچنینی میشن. در صورتی که هر دو طرف بعد شروع زندگی مشترک با این حس و حال ها دست و پنجه نرم میکنند.

پاسخ :

نمی دونستم............
ممنون که گفتین. 

جای این حرف ها خیلی خالیه. کاش بیشتر بگید تا ما هم یاد بگیریم. 
پلڪــــ شیشـہ اے
۱۶ ارديبهشت ۰۲ , ۱۲:۳۵

خواهش میکنم.

 

البته که تجربیات ناقص انسانی مثل من جای آموختن نداره. ولی زمان برد و  توجه میخواست به صدای قلبم. 

 

.. مَروه ..
۱۷ ارديبهشت ۰۲ , ۱۳:۴۴

سلام

چقدر منم مدتیه به این رسیدم

و شاید الان وقتی یه زوج تازه به هم رسیده رو می‌بینم که بعضا چقدر درگیر فانتزی هستن، دلم می‌سوزه، که ای بابا چه راه درازی داره این بشر! 

چند بار قراره حس کنه انتخابش اشتباه بوده؟

یا فکر کنه همه از خودش خوشبخت ترن و این اون چیزی نبود که میخواست و ...

با اینکه من خیلی اهل فانتزی نبودم کلا و از همون اولش سعی کردم عاقلانه جلو برم، ولی بازم الان بعد ۴ سال، نوع نگاهم خیلییی فرق کرده با اولین روزها

 

 

پاسخ :

خوش اومدید.
به نظرم راهکاری نداره که آدم از همون اول به این درک رسیده باشه. فقط گذر زمان و همین دقت و تامله که می تونه این پختگی رو به وجود بیاره. 
اما زنده نگه داشتن شعله این شمع در دل کار سختیه. توی این زمونه ی هزار رنگ. نیاز به یادآوری دائمی داره.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

Mr. Keating

!O Captain! My Captain
Our fearful trip is done
The ship has weather'd every rack, the prize we sought is won
.The port is near, the bells I hear, the people all exulting

کتابِ در حالِ خواندن:

آخرین کتابِ خوانده شده:
Designed By Erfan Powered by Bayan