بایگانی تیر ۱۴۰۱ :: Mr. Keating

شیطان در جزئیات است...

به نام خدا

 

اردوگاه غربِ فکری برای هر بعدی از ابعاد وجودی مادی ما برنامه‌ دارد. برنامه‌هایی که در نهایت می‌خواهند تو را و مرا به شکل و رنگی که آن‌ها می‌گویند و می‌خواهند دربیاورد. کسی را با موسیقی مقهور می‌کنند، دیگری را با فیلم‌ها و بازیگران هالیوودی‌اش، دیگری را با علم و دانشگاه‌های مجلل و دیگری را با فرهنگ لذت حداکثری‌اش...

و من و تو هم نقطه ضعفی داریم...

برای مقابله با جذابیت جهان مادی غرب چه کرده‌ای؟ چه کرده‌ای تا کم نیاوری؟ چه کرده‌ای که بتوانی امروز در دل این حجم از موشک و ترکش به پیش بروی و هویت مستقل خودت را داشته باشی؟  

 

می‌خواهم یاد بگیرم...

۱۷:۱۲

آقای رئیس...

به نام خدا

 

پلان 1:

... بله میشه مقاله‌ش کرد. آماد‌ه‌ش می‌کنم ان شاءالله.

- آره آمادش کن. عنوانش هم اینجوری که گفتم خوبه به نظرم.

- پس بی زحمت میشه عنوانی که فرمودین رو اینجا بنویسید؟

- خودکار شخصی داری؟ این خودکار اداره است.

 

پلان 2:

 ساعت حدود 19 رو نشون می‌ده. گفتگوکنان با آقای رئیس وارد اتاقش میشم. تقریبا نیمه تاریکه. اولین کاری که می‌کنه خاموش کردن کولره. می‌شینه و به من تعارف می‌کنه. جستجوکنان می‌پرسم کلید لامپ‌تون کجاست؟ میگه: «چون وقت اداری گذشته و صحبتمون هم کاری نبود روشن نکردم».

 

پ.ن: خدا از این رئیس‌های بچه مسلمونِ کاربلد روزی‌تون کنه ان شاءالله.   

۰۶:۵۹

ترس از تحریم

 در حقوق بین‌الملل اقتصادی گاه می‌گوییم «ترس از تحریم» از خود «تحریم» بدتر است؛ یعنی زمانی هست که تحریم ثانویه دیگر وجود خارجی ندارد اما باز هم شرکت‌ها از ترسِ بازگشت تحریم‌ حاضر نمی‌شوند تجارت با تو را آغاز کنند.

  خوب که فکر می‌کنم می‌بینم در زندگی شخصی خودمان هم اینگونه است. ما گناه می‌کنیم چون از تحریم می‌ترسیم. منع شدن از یک کار و ترس محروم شدن از یک نفع شخصی باعث می‌شود غیبت کنیم، دروغ بگوییم، با نامحرم دوست شویم و... .

  گاه، همین‌که می‌ترسیم با نگاه نکردن، زیبایی زنی را از دست بدهیم، یا با نگفتن حرفی از لذت بد و بیراه گفتن پشت سر فلانی محروم شویم، ما را به سمت این کارها می‌کشاند. در حالی که شاید آنچنان هم لذتی نداشته باشد یا چیز خاصی را از دست ندهیم یا اصلاً ضررش بیش از نفعش باشد. این ها را هم می‌دانیم اما می‌ترسیم، که مبادا اینطور نباشد. 

  راستش را بخواهید در مواجهه با گناه و خطا شبیه آن کسی شده‌ایم که قرار است با جنازه‌ای در یک اتاق تا خود صبح تنها بماند. اعتقاد دارد که این جسد بی جان آزاری برایش نخواهد داشت اما به اعتقادش ایمان ندارد... و این یعنی سرآغاز ترس...و ترس سرآغاز عصیان از اعتقاد است. اعتقادی که هنوز به ایمان تبدیل نشده است.  

۱۷:۰۲

Mr. Keating

!O Captain! My Captain
Our fearful trip is done
The ship has weather'd every rack, the prize we sought is won
.The port is near, the bells I hear, the people all exulting

کتابِ در حالِ خواندن:

آخرین کتابِ خوانده شده:
Designed By Erfan Powered by Bayan