دیدگاه شخصی :: Mr. Keating

هدف تیر قرار گرفتن در جنگ فالکلند خیلی شخصیت ساز است...!

کلمۀ " کاراکتر "، این روزها معانی مختلفی از قبیل نشانه، حرف و شخصیت ادبی دارد. این کلمه از واژه ای یونانی مشتق می شود که به معنای ابزاری است برای مُهر زدن؛ یعنی ابزاری که علامت متمایزی ایجاد می کند. از آن جا بود که این کلمه به تدریج به معنای مهر و نشانِ خاصِ یک فرد، یعنی چیزی شبیه امضای او درآمد.  کاراکتر مانند معرفی نامه فردی در این دوره زمانه، نشانه، شمایل یا توصیفی از ویژگی های یک مرد یا زن بود. سپس، به مرور زمان، برای اشاره به مرد یا زن به کار رفت و نشانه ای که مظهر فرد بود به خود فرد بدل شد. به نوعی، یک بخش، نمایندۀ کل شد.

از بعد از این اتفاق، افراد با توجه به آن چه خاصِ آن هاست تعریف می شوند و در بیان چیزهایی که خاصِ ماست، آن چه ما را از هم متمایز می کند مهم تر از چیزی است که در آن اشتراک داریم.

آن چه "تام سایر" را به تام سایر بدل می کند، همه آن خصیصه هایی است که او دارد و هاکلبری فین ندارد. خانم مکبث به دلیل ارادۀ بی رحمانه و جاه طلبی جسورانه اش خانم مکبث است نه به دلیل این که رنج می کشد و می خندد و غصه می خورد و سرفه می کند. از آن جا که رنج کشیدن و خندیدن و غصه خوردن و سرفه کردن چیزهایی است که بین آدم ها مشترک است، بخشی از شخصیت او به شمار نمی آید. 

 

کتاب " آثار ادبی را چگونه باید خواند" / تری ایگلتون


 

اگه تا الان با خوندن این حرف ها به سمت غرب و رمان های غربی رفتید، اشتباه رفتید! اولین دوربرگردون دور بزنید و برگردید، چون قصدم این بود که با خوندن این کلمات به آسیب شناسی عزای حسین بن علی بپردازیم. (علیه السلام)

در جریان جنگ تحمیلی، پاسداران خیلی زیادی بودن که توی کردستان به وضع فجیعی به شهادت رسیدن...شنیدید داستان مادری که کردهای مخالف رژیم انداختنش توی یه اتاق و سر پسرش رو بریدن و انداختن جلوش و در رو بستن! یا کسی که بدنش رو با اره به دو نیم کردن! چه بسیار بچه هایی که مظلومانه به شهادت رسیدن و دختران و زنانی که بهشون بی حرمتی شد. یا اصلا اون کوچولوی سوری رو یادتونه که از دست داعش توی دریا غرق شده بود و آب اورده بودش کنار ساحل؟ واقعا مظلوم بود. اینجا

از همه ی اینا می خوام نتیجه بگیرم که اون چیزی که اتفاق عاشورا رو متمایز می کنه و بهش کاراکتر و شخصیت منحصر به فرد می بخشه تیر خوردن حضرت و نحوۀ شهادت شون و تعرض به حریم حرمشون نبوده و نیست.

اگر " مظلوم حسین"ی هم سر می دیم،نه صرفا به خاطر این اتفاقات تلخ، که به این خاطر بوده که چند دهه بیشتر از فوت پیامبر نگذشته، امام جامعه که قرار بوده در راس امور باشه این طور توسط مردم عادی که خودشون دعوتش کردن برای هدایت، به زیر سم اسب ها می افته!

برای تعریف کاراکتر حسین و کربلا باید به چیزهایی متوسل بشیم که مثل و نظیری نداشته باشه.

من اگر به دختر یا پسر غربی در معرفی حسین بگم یه آدمی بود که توی جنگ، فلان طور کشته شد و زن و بچه ش به اسیری رفتن می گه اتفاقا منم یه فرمانده رو می شناسم که توی جنگ جهانی دوم تا آخرین نفسش جنگید و نذاشت سربازای آلمان نازی از فلان پل رد بشن!

...

 

کاراکتر حسین که متمایزش می کنه در چیه به نظرتون؟

بهش فکر کنید...

 

#دیدگاه_شخصی

۱۲:۱۴

روضه یعنی این...


دارد حسین علیه‌السلام بالای سر هفت نفر رفت. یکی از آن‌ها مسلم بن عوسجه است. حبیب بن مظاهر، هم‌سفر مسلم بن عوسجه است. مسلم هنوز شهید نشده بود. حبیب می‌گوید من در خدمت حسین، آمدیم بالای سر مسلم بن عوسجه. دیدم مسلم روی زمین افتاده و دارد از او خون می‌رود. مختصر رمقی در او هست. لحظات آخر است. گفت رو کردم به مسلم بن عوسجه -خب همسفری او است، رفیق چند ده ساله‌ی او است- گفتم: ای مسلم! اگر این نبود که من هم ساعتی بعد به تو ملحق می‌شوم، دلم می‌خواست تو به من وصیت می‌کردی و من به وصیت‌هایت عمل می‌کردم. می‌دانید در تاریخ چه نوشته‌اند؟ می‌نویسند: " و اَشارَ بِیَدِهِ اِلی الحُسَین علیه‌السلام". مسلم بن عوسجه نتوانست حرف بزند. این‌قدر بی‌رمق بود که با دست به‌سوی حسین اشاره کرد و گفت: "اُوصیکَ بِهذا"؛ سفارشم این است که دست از حسین برنداری.


همین‌طور که این‌ها به حسین علیه‌السلام وفا کردند، حسین علیه‌السلام هم لحظات آخر به این اصحابش وفا کرد. می‌نویسند: وقتی همه شهید شدند و حسین خودش می‌خواست به میدان برود، "فَنَظَرَ یَمیناََ و شُمالاََ فَلَم یَرَ مِن اصحابِهِ اَحَداََ"؛ یک نگاه به سمت راست کرد. یک نگاه به سمت چپ کرد. دید هیچ‌کدام از اصحابش نیستند و همه روی زمین افتاده‌اند؛ "فَنادی یا مُسلِمَ ابنِ عَقیل و یا هانیَ ابنَ عُروَه، یا حبیبَ ابنَ مَظاهر، قوموا عَن نَومَتِکُم"؛ ندا سر داد: از این خواب بیدار شوید! چکار کنیم؟ "وَ ادفَعوا عَن حَرَمِ الرَّسول"؛ لشکر را از خیمه‌ها دور کنید...

 

#فلیبک_الباکون
آیت‌الله العظمی #آقامجتبی_تهرانی

 

پ.ن: پیرو پست قبل، با گریه مخالف نیستم، با روضه ی سخیف و صرفاً برانگیزاننده ی احساسات و بدون خروجی برای متن جامعه مخالفم.

این پست رو هم به عنوان یه مثال برای روضه ی قوی و دارای محتوا، ضمیمه کنید به حرف های پست قبل.

#دیدگاه_شخصی

۱۴:۳۹

شاعرِ بی سواد...مداح و سخنرانِ بی سواد تر!

 

داستان کربلا امانتی است در دستان ما.

بر همین اساس، شاعر، مداح و سخنرانی که برای به گریه انداختن مردم به هر قیمت، دغدغه های حسین بن علی را تا حد دغدغه های شخصی و حوادث کربلا را تا حد اتفاقات تلخ خانوادگی تقلیل می دهند را خائن به این امانت می دانم!

این که کمربند امام را باز کردند و انگشترش را با انگشت بردند و تشنه به شهادتشان رساندند و این که عباس بن علی علیه السلام دستانش را از دست داد و دختران سیلی خوردند، همه رخدادهای تلخ و غیر انسانی ست و شکی در آن نیست، اما آدمی در گرو انتخاب خود است و این همه از یک نگاه، انتخاب حسین بوده. حال چه مقصودی ارزش این انتخاب و تبعاتش را داشته، هیچ به اصطلاح شاعر و سخنران و مداحی حرفی از آن نمی زند....چون نه اشک خلق الله را درمی آورد نه مجلس را می ترکاند! کاش خطبه ی منای حسین (ع) در جلسه ها خوانده می شد و روی آن بحث می شد تا بفهمیم دغدغه ی امام چه بود.

امروز اما برخی همه چیز را وارونه جلوه می دهند...فی المثل به عباس بن علی نگاه کنید...رفتن عباس به دنبال آب به آن می ماند که حسن باقری یا حسن طهرانی مقدم مجبور شود به علت کمبود نیرو در خط مقدم، چند صباحی بیسیم چی شود!

افتخار عباس نه در سقایی بود و نه در نسب خویشاوندی اش با حسین....که در تبعیت از فرمان ولی زمانش بود. به این فکر کنید که عباس می توانست حماسه هایی باشکوه تر، از خودش در تاریخ به جای بگذارد اگر به جای زدن به رود، به خط مقدم سپاه دشمن می زد و در کنار حسین می جنگید...و مثل ابن عمیر و زهیر و سایرین، رجز می خواند.

تا به حال به این فکر کرده اید؟

مطئمنم این افکار به ذهن عباس هم می توانسته رسیده باشد...اما عظمت کار او در سر سپردن به فرمان امامش بوده...فرمانی که شاید به ظاهر از حد توانایی های عباس پایین تر بوده باشد.

و این همان کاری ست که بنی اسرائیل در داستان ذبح گاو نکردند و به ایشان رسید آن چه رسید.

درسی که ما باید از کربلا بگیریم این است...

که گاهی من با تمام منم منم هایم باید کاری که مورد علاقه ام نیست را انجام بدهم.

اگر امروز، کشور تو در مقابل ظالمین جهان قرار گرفته و نیاز دارد به نیروهایی متخصص، متخصص شو، آن هم نه در جایی که علاقه داری، که در جایی که خلائی را احساس می کنی.

اقتصاد...حقوق بین الملل....پزشکی...مدیریت....حوزه...هرجا!

اگر باید زبان یاد بگیری تا حرفت را به دنیا صادر کنی، خب زبان یاد بگیر. انگلیسی، فرانسه، اسپانیولی و و و ...بالاتر بیا از این که علاقه ای داری یا نه.

اگر باید درس بخوانی یا کار کنی یا مادری کنی، انجامش بده...فارغ از علاقه.

حال بگذار بی سوادهای خائن باز بگویند قربان زیبایی حرمت و گنبدت و کبوترات!

 

پ.ن یک: سید حسن نصرالله پیام عاشورا را خوب گرفته است که دوشنبه گفت: «ما در حال جنگ در نبردی بزرگ هستیم و آمریکا و اسرائیل می‌خواهند خیمه‌گاه ما را محاصره کنند. امروز فرمانده خیمه‌گاه ما امام خامنه‌ای و مرکز آن جمهوری اسلامی ایران است و در مقابل آمریکایی ها به امام خامنه ای می گوییم که ای فرزند حسین (ع)، ما تو را تنها نمی گذاریم». ببینید

پ.ن دو: یک نفر هم که بالای منبر عزا بر سر نمایندگان وقیح مجلس فریاد می کشد که چه غلطی دارید می کنید، به چه ها و چه ها محکوم می شود. این را هم ببینید.

 

#دیدگاه_شخصی

۰۹:۳۲

تخصص بدون تقوا یا تقوای بدون تخصص...یا نه این و نه آن؟!

ریاست این روزهای ابراهیم رئیسی در دستگاه قضا، بیش از این که معرّف عملکرد خوب او باشد، مؤید مدیریت افتضاح و افتضاح مدیریتی آملی لاریجانی ست.

 

#دیدگاه_شخصی

۰۰:۵۵

Mr. Keating

!O Captain! My Captain
Our fearful trip is done
The ship has weather'd every rack, the prize we sought is won
.The port is near, the bells I hear, the people all exulting

کتابِ در حالِ خواندن:

آخرین کتابِ خوانده شده:
Designed By Erfan Powered by Bayan