تنفر :: Mr. Keating

از تو متنفرم...

بسم الله...

هم‌اتاقی به ظاهر محترم که تا امروز در اوج بی مسئولیتی زندگی کرده‌ای و امروز، دست قضا مرا برای تحمل کردنت در محیط کار انتخاب کرده است، سلام! 

خواستم بگویم به خاطر تمام لحظه‌هایی که کارهایت را به گردن من انداخته‌ای؛

به خاطر میز مشترکی که امروز مجبور به تمیز کردنش شدم، چون روی آن غذا خورده بودی و علی‌رغم خواهش و تذکر من، شعور تمیز کردنش را نداشتی (و حتی وقتی جلوی چشمت شروع به تمیز کردنش کردم هیچ نگفتی و با وقاحت به کارت ادامه دادی)؛

به خاطر کلید مشترکی که بارها با بی مسئولیتی در جیبت گذاشتی و من مجبور شدم در به در دنبالت بگردم و بعد حتی یک عذرخواهی هم نکردی؛

به خاطر لامپ بالای سرمان که سوخته بود و اگر من از اصفهان نمی‌آمدم و تعویضش را پیگیری نمی‌کردم، کور می‌شدی ولی از تنبلی به تاسیسات زنگ نمی‌زدی؛

به خاطر دیروز که به جای شهامت داشتن و حرف رو در رو، یواشکی به ده نفر می‌گویی فلان پرونده را به فلانی بدهید تا مسئولیت جلسه‌هایش را از سر خودت باز کنی و بعد پشت سر من حرف زدن را انکار می‌کنی؛

به خاطر تمام لحظه‌هایی که نه در حد اسم‌ات بلکه در حد سن سی و چند ساله‌ات هم نبودی؛

به خاطر تمام لحظه‌هایی که از عمق جان می‌خواستم تنبلی و مسئولیت‌پذیر نبودنت را بالا بیاورم و بگویم به خدا همه زندگی درس خواندن نیست و تو اگر کمی آداب معاشرت و شجاعت و رعایت حق همسایگی و شعر و ادبیات بلد نباشی، فقط تحمل خودت برای دیگرانی که به تو نزدیک می‌شوند را سخت می‌کنی؛

به خاطر تمام این‌ روزها حالم از تو به هم می‌خورد و از تو با تمام وجودم متنفرم.

/انتهای پیام

۲۳:۵۶

Mr. Keating

!O Captain! My Captain
Our fearful trip is done
The ship has weather'd every rack, the prize we sought is won
.The port is near, the bells I hear, the people all exulting

کتابِ در حالِ خواندن:

آخرین کتابِ خوانده شده:
Designed By Erfan Powered by Bayan