و لا تمدّن عینیک... :: Mr. Keating

و لا تمدّن عینیک...

«یا حبیب و المحبوب»

 

نشسته‌ام در فکر.

قهوه نوشیده‌ام...

کتاب خوانده‌ام...

گاه قدم‌ زده‌ام...

و برای خودم فلسفه‌ها بافته‌ام.

که آدم به تمام خواستنی‌هایش نمی‌رسد؛ که وقتی نمی‌رسد پس رفتن به سمت خواستنی‌ها فقط حسرتش را بیشتر می‌کند؛ که باید چشمانش را ببندد روی دیدنی‌هایی که به او تعلق ندارند.

می‌گویم همه چیز و همه کس را می‌خواهم، اما از دور. اگر نزدیک شوم همه چیز خراب می‌شود. شبیه داستان ابراهیم علیه السلام شده است در مواجهه با ماه و ستاره‌ها.   

«الف» می‌گوید تو عاشقِ عاشق شدنی. 

شاید راست می‌گوید.

با خودم حرف‌ها زده‌ام. در خواب و بیداری. پشت فرمان. در اداره. در اتوبوس. 

بهتر شده است.

دلم را می‌گویم.

فقط مانده‌ام با آن دیدنی‌ها که گاه در شلوغی دنیا، انگار از آسمان و با گذرنامه‌ای که رویش نوشته «assigned for a mission»، راه چشم‌های به خاک دوخته شده‌ام را پیدا می‌کنند چه کنم.

دل می‌رود ز دستم... 

صاحبدلان!

خدا را...

دردا که راز پنهان

خواهد شد آشکارا...

۰۹:۲۹
یـاغـی
۲۵ مرداد ۰۲ , ۰۹:۳۷

و لا تمدن عینیک خوب است. ناب است. عزیز است.

ولی با آن ها که از پشت عینک به عین می ریزند چه باید کرد؟

پروانه ..
۲۵ مرداد ۰۲ , ۱۳:۲۶

+ هر چیزی رو طلب کنید مطمئن باشید بهش می رسید.

 

+ عاشق عاشق شدن؟

u need it.

its so neccessary for u.

& its comming as soon as when u think

 

پاسخ :

مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ [لِلدَّهْرِ الذَّامِ] لِلدُّنْیَا، السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً، إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یُدْرِکُ
میم مهاجر
۲۵ مرداد ۰۲ , ۱۴:۲۵

همین گشتن بین کلمات نورانی برای چاره‌جویی خودش نشونه‌ی پاسخ‌گرفتن تدریجی مسئله‌ست...

شُکر

پاسخ :

در عمقِ تاریکِ چشمانم کور سوی نوری شد این حرف. 
کاش اینطور باشه...
ممنونم.
پروانه ..
۲۵ مرداد ۰۲ , ۱۴:۴۰

منظورتون رو متوجه نشدم.

پاسخ :

بخشی از نامه 31 نهج البلاغه است: از پدری فانی...به پسر آرزومندی که به آرزوهایش نخواهد رسید. 

در پاسخ به اینکه فرمودید هرچیزی رو طلب کنید بهش می رسید. 

پروانه ..
۲۵ مرداد ۰۲ , ۱۵:۳۷

این رو در ترجمه آوردند.

خود متن و کلام حضرت مولا همچین چیزی نمیگه.

 

قاعده ای هست در فلسفه که میگه:

طلب مجهول مطلق محاله.

اگر طلب کردید بدانید که هست؛ و وقتی موجود است، قابل حصول و وصول است بلاشک.

منتها بشرطها و شروطها.

پاسخ :

بحث رسیدن یا نرسیدن به یک یا دو مورد نیست. 
بحث سر خواستن همه چیزه. 
امام (فکر می کنم توی چهل حدیث) میگن بگذارید خیالتان را راحت کنم، شما سیر نخواهید شد.

و حالا که سیر نمیشیم، و حالا که نمی تونیم به همه چیز برسیم، و حالا که بیشتر دیدن خواستنی ها به جای آرامش فقط حسرت بیشتر به آدمی میده، نتیجه منطقی اینه که و لا تمدن عینیک.
اداره برق
۲۵ مرداد ۰۲ , ۱۶:۰۷

ترانسفورماتور کاهنده چیزی است که اتصال لامپ کم طاقت بیست ولتی را به نیروگاه شهید منتظری ممکن می کند.

Assigned  for a mission

عاشق عاشق شدن توصیف غلطی نیست ولی بخشی از حقیقت است.

آن پشت عینکی ها هم صاحبشان خود نیروگاه است 

و در کل نگران نباشید

برای چراغانی آماده شوید

....

 

پاسخ :

:)

پس برقا رو قطع نکنید :)
عارف تجربی
۲۵ مرداد ۰۲ , ۱۶:۳۴

دوره گرد هستم. عارف تجربی.

بر وزن دندان ساز تجربی

در حلقه ما زندگی خودش به طور طبیعی و تجربی آدم را عارف می کند.

در مکتب ما با آن دیدنی ها که 

Assigned for mission 

اصابت می کنند

مثل روزی 

مثل آب نطلبیده که مراد است

برخورد می کنند.

در مکتب دیگران شاید باهاشان مثل کیسه پول گمشده ای که صاحبش باید پیدایش کند رفتار شود

اما ما هر چه می شنویم از خدا می شنویم

عاشق شدن را دوست داریم

صبح به صبح یازده تا قل هوالله می خوانیم

تا ذنب به ما اصابت نکند

ما یقه ی خودمان را نمی گیریم

یقه ی خودمان را چاک نمی دهیم

ما را بعضی‌ها صورتی صدا می کنند یا سهراب سپهری یا .‌‌‌‌.‌

ولی واقعیتش ما مردم عادی و خوش گذران جهان هستیم

ماموریت ما خوش بودن است

و آماده شدن برای بیشتر خوش بودن

و ما هر چه طلب کنیم می یابیم 

و جمله ی امام علی هم درباره ما اینطوری درست می شود که وقتی چیزهایی که مال ما نیست را طلب کرده باشیم ، بدون این که بهشان دستی دراز کرده باشیم،خود به خود وقتی می‌رویم خانه آنها را سر سفره مان حاضر می بینیم...

بله هر چه را بطلبی به دست نمی آوری

ولی او به دستت می آورد

باور کن 

تجربه اش کرده ام

و ما شهید شناسیمان خوب است

و اینجا حسابی بوی شهید می آید‌....

 

پاسخ :

برخوردم با assigned for missionها برخورد با آب نطلبیده نمی تواند باشد که سر بکشم. رزق شاید باشد، اما هر رزقی را نمی دهند که چشم بسته به خودت ببندی. گاهی چیزی را به دستت می سپارند و به تماشا می نشینند که با آن چه می کنی. شاید باید نگاهش نکنی. شاید باید بی تفاوت بگذری. شاید.

.
۲۵ مرداد ۰۲ , ۱۶:۳۹

چققققدر با خانم پروانه موافقم

خانم پروانه دروووووود

 

عارف تجربی
۲۵ مرداد ۰۲ , ۱۶:۵۵

برخوردت با اون اصابت کننده ها 

حقه 

مخالف نیستم

امیدوارم اونها هم برخوردشان حق باشد یا به سبب متانت و حجب تو حق بشود.

ولی فراموش نکن 

آنکه این بساط را به پا کرد 

قصدش فقط امتحان کردن نبود

....

قالیچه اش گرد نداشت

خودشو می نمود

....

می فهمم که دور میروم و به شعار نزدیک می شود ...

موفق باشی

پاسخ :

یک روز همه چیز تمام می شود...
عارف تجربی
۲۵ مرداد ۰۲ , ۱۷:۲۲

یک روز همه چیز کمال می شود....

از لفاظی گذشته

جهان حادث ازلی نیست

اما ابدی چرا..‌‌

حسرت اصلا لازم نیست

پاسخ :

یک روز همه چیز کمال می شود...
حصار آسمان
۲۶ مرداد ۰۲ , ۲۰:۳۹

گاهی کار خداست که میخواد یه چیزی رو بخوای و در راه خواستنش به زمین و زمان کوبیده بشی تا ازت یه انسان واقعی ساخته بشه. در اینجور مواقعی باید ببینی دلت چی میگه

پاسخ :

دلم انگار داره چلونده میشه توی یه دستِ بزرگ...و از کنار انگشت های اون دست داره خون می زنه بیرون.
زبون بسته حرفی نمی تونه بزنه.

ولی جمله اولت رو دوست دارم قبول کنم و برم به سمت خواستنش. شاید باید بخوای.

+ من به خود رفتم از آن کار به جایی نرسید
هر که از خود نرود هیچ به جایی نرسد...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

Mr. Keating

!O Captain! My Captain
Our fearful trip is done
The ship has weather'd every rack, the prize we sought is won
.The port is near, the bells I hear, the people all exulting

کتابِ در حالِ خواندن:

آخرین کتابِ خوانده شده:
Designed By Erfan Powered by Bayan