تــــو :: Mr. Keating

تــــو

بسم الله الرَّحمن الرَّحیم

تو مرا آنطور که دوست داری شناختی

نه آنطور که هستم.

به قول خلیل‌ جبران «تو مرا ستایش می‌کنی و من از خودم بیزارم؛ زیرا تو آنچه هستم را می‌بینی و من، آنچه می‌توانستم باشم.»

 

تو مرا آنطور که دوست داری شناختی

همانطور که من تو را.

به قول امانوئل اشمیت در نوای اسرار آمیز:

«آدم وقتی زندگی رو دوست نداره به درجات والا پناه می‌بره. باید شهامت این رو داشته باشیم که مرد رویایی نباشیم، بلکه مرد واقعی باشیم. می‌دونی معنی صمیمیت چیه؟ معنیش چیزی نیست جز آگاه بودن به حدود توانایی خود. باید با قدرت خود برای همیشه وداع گفت، و باید این مرد حقیر رو نشون داد بدون اینکه سرمونو پایین بندازیم. ولی ما نمی‌خوایم با ضعف‌هامون روبرو بشیم.»

 

در من شهیدی را به تماشا نشسته‌ای که دوست داری باشم اما واقعیت این است که چنین شهیدی وجود ندارد. حداقل هنوز وجود ندارد!

اما به قول رئالیست‌ها، اگر می‌خواهی واقعیت را تغییر بدهی باید اول آن را خوب بشناسی. این را تو یادم داده‌ای.

و شهادت اگر می‌خواهم و می‌خواهی باید پیش‌تر کشته شده باشیم. برای کشته شدن باید پیش‌تر یاد بگیریم که خوب و درست زندگی کنیم و برای خوب زندگی کردن باید زندگی را بشناسیم و برای شناخت زندگی باید به حدود توانایی‌هامان آگاه شویم، تا آنجا که ایستادن را به ما سپرده‌اند بایستیم و آنجا که چیزی را خارج از کنترل ما وارد قصه کرده‌اند با آمدن و رفتنش غصه و شادی نداشته باشیم.

 شلختگی مادی ما به‌هم‌ریختگی روح‌مان را به دنبال خواهد داشت و روحی که به‌هم‌ریخته شد، شبیه آن انباری شلوغ و درهم برهم خواهد بود که همیشه هزاران بهانه برای تمیز نکردنش هست.

سال‌ها پیش، روزهای اول نوروز بود، در ایستگاه منتظر راه افتادن اتوبوس واحد بودم. دو راننده پایین با هم خوش و بش می‌کردند. یکی‌شان از بطری کوچکی آب ریخت تا دستمال کثیفی که برای تمیز کردن اتوبوس کنار گذاشته بود را بشوید. دیگری به شوخی گفت: «چرکی که یه سال مونده با یه بطری آب تمیز نمیشه».  

و آینده را همین روزها خواهند ساخت. همین روزها که «کُلّما مَضی ذَهَبَ بَعضُک».

 اما بعد...

وسط دوره فنون مذاکره شعبانعلی، خیلی اتفاقی (و هیچ اتفاقی اتفاقی نیست) با نوروتیسیزم آشنا شدم و فهمیدم که نوروتیک هستم. تا پیش از این تصور می‌کردم همه شبیه من به اتفاقات و اطراف‌شان نگاه می‌کنند. فکر می‌کردم همه دیالوگ کوتاه غیردوستانه‌ای که امروز داشته‌اند را تا سه روز در ذهن‌شان کش می‌دهند، با طرف بحث می‌کنند و کارشان بعضاً به کتک‌کاری هم می‌کشد و همه اینها در خیال اتفاق می‌افتد.

 وقتی بعد از سه روز طرف مقابل را می‌دیدم حدس می‌زدم که او از همه‌جا بی‌خبر است و نفرت من برایش عجیب است، اما تصور می‌کردم نفرت من بابت آن یک جمله کاملاً طبیعی است چون آن یک جمله محدود به آن یک جمله نبوده و بعدش دعواها به دنبال داشته (البته فقط در ذهن من) و او باید بفهمد و اگر نمی‌فهمد مشکل از اوست!

فهمیدم دعواها و بحث‌های هر روزه من و «س» بر سر مسائل ساده دلیل واضحی دارد که عمده‌اش مشکل من است. نمی‌دانم شخص نوروتیک چون نمی‌تواند دیگران را تحمل کند درون‌گرا می‌شود یا درونگرایی در مواردی به نوروتیک شدن می‌رسد، اما می‌دانم اینکه نوروتیک باشی و خیالت به واسطه شعر، بیش از حالت عادی فعال باشد و به واسطه حقوق خواندن و سر و کله زدن با کلمات، جزئی‌نگر و ریزبین باشی، تو را به جنگی بی‌پایان در درونت می‌کشاند که از نگاه دیگران پنهان است.

از نگاه دیگران پنهان است اما از تو چه پنهان، هر لحظه درونم کربلای پنجی به پاست که شبیه بازی‌های کامپیوتری در آن تیر می‌خورم و زخمی می‌شوم و خون به اطراف می‌پاشد اما نمی‌میرم.

«س» را نشاندم و برایش از این مسئله حرف زدم. فهمید. و گفت از خودم کمک می‌گیرد تا بتواند بیشتر درکم کند. مهربان است. بسیار. کاش قدرش را بدانم.

باید با یک روانشناس صحبت کنم.

باید در این جنگ، پیروز شوم.

باید حسین خرازی این کربلای پنج باشم. و چقدر حسین خرازی شیرین است.

و چه سختی‌ها که با یک یاحسین آسان شده است.

 

بعدنوشت: به من قول بده به سمتی خواهی رفت که یک روز نازنین‌ترین آدمی که می‌شناسی، نه شخصی خیالی، که خودت باشی.

من وجود ندارم.

من، خود توام.

و یک روز، دیر یا زود این را خواهی فهمید. نگذار دیر شود.

۱۲:۰۰
آقای گوارا (بیدل)
۱۵ مرداد ۰۲ , ۰۶:۳۴

:'(

نمی دونم چرا من و تو انقدر شبیه همیم از جهاتی!

پاسخ :

شبیه من نباش
شبیه من بودن درد داره :)
سجاد ...
۱۵ مرداد ۰۲ , ۲۱:۳۶

بدهکار شدم یه چیزی :)

پاسخ :

میگن اومد ابروشو درست کنه زد چشمشم کور کرد، حکایت توئه :)))

ولی هواصم حصت که چن وخطه نیصطیا!
حصار آسمان
۱۶ مرداد ۰۲ , ۱۳:۲۸

امروز با یه مشاور صحبت میکردم. دیدم زیاد داره ازم تعریف میکنه. گفتم ممنونم. لطف دارید. گفت بابا من ازت تعریف نمیکنم. اینایی که میگم نتیجه تست هایییه که ازت گرفتم و چیزیه که از شخصیتت فهمیدم! :))) گفتم والا اینایی که شما میگی خیلی خوبه ولی به من نمیخوره! به خود آرمانی ام میخوره. یعنی اون کسی که واقعا میخواستم باشم نه اونی که الان هستم. حتی یه روانشناس و مشاور خبره هم نمیتونه تو رو دقیقا بشناسه. فقط خودت میدونی کی هستی.
البته اینم باید مد نظر داشته باشی که شاید دیگران چیزی در تو میبینن که خودت نمیبینی. بخاطر زاویه دید و طرز تفکر و غیره... در کل بهش فکر نکنی بهتره! :))

پاسخ :

البته قیمت هاشون رو که دیدم احساس می کنم خیلی بهترم! :)))

ولی در کل احتمالا یه بار امتحانش کنم ببینم چی میگن.


+ قبول دارم که هیشکی اندازه خودم منو نمی شناسه.

و هیشکی اندازه من به من ضربه نزده. 
آیه
۱۷ مرداد ۰۲ , ۱۵:۴۴

سلام

اگه میخواین زندگیتون شیرین بشه تا جایی که میتونین به همسرتون محبت کنین توجه کنین الفاظ زیبا به فکرش بودن....معجزه میشه ها باتمام تفاوت های شخصیتیتون زندگی تون شیرین میشه

زن تشنه محبته زن تشنه توجه از سوی مرد زندگیشه کافیه بفهمه مرد زندگیش عاشقشه جوری زندگی رو گلستون میکنه که کیف میکنین

به نظر من بااین کار به همه خواسته هاتون میرسین

مگر چقدر زن خاص و مقاومی باشه یا باویژگی های مردانه که بتونه دربرابر محبت مرد مقاومت کنه 

 

پاسخ :

به این رسیدم...و کشف شیرینی بوده.
ممنون بابت یادآوری.
البته عمل کردن بهش تمرین و ممارست می خواد.

.
۲۰ مرداد ۰۲ , ۱۴:۴۸

درباره این موضوع خیلی حرفها هست 

و  مبحث مفیدیه

موضوع شناخت خود حین مذاکره

مذاکره با خود

مذاکره با نزدیکان

مذاکره با دوردستهای نزدیک

پاسخ :

اوهوم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

Mr. Keating

!O Captain! My Captain
Our fearful trip is done
The ship has weather'd every rack, the prize we sought is won
.The port is near, the bells I hear, the people all exulting

کتابِ در حالِ خواندن:

آخرین کتابِ خوانده شده:
Designed By Erfan Powered by Bayan