بسم الله...
روز هفتم چله کنترل ذهن/ با این فکر که اصلاً چرا آدم باید خودش رو محدود کنه و چرا مثل مدرنیتهی غربیها لذت حداکثری نه، قرآن رو باز میکنم تا خدا مثل همیشه باهام حرف بزنه. میدونم ناز داره و اونم میدونه تا جوابمو نده خوندن رو قطع نمیکنم. بعد از چند آیه میگه:
«بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ، وَ مَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ»
آنچه خداوند برای شما باقی گذارده (از سرمایههای حلال)، برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید! و من پاسدار شما (و مامور بر اجبارتان به ایمان) نیستم.
هود/86
و این حرف یعنی همون «إیّاکُم و فُضولَ النَّظَرِ» توی پست قبل!
... نمیدونم چی پیش میاد، اما امروز عمیقاً به این جمله باور دارم که «بزرگسالی زمانی اتفاق میافتد که فرد در مییابد بهتر است به خاطر دلیلی درست رنج کشید تا به خاطر دلیلی اشتباه لذت برد».*
و کاش فهم بدون عمل کافی بود...
* با جستجو فهمیدم جمله مربوط میشه به کتاب «شاد بودن کافی نیست» از مارک منسون.
شاید باید بخونمش...