چالشِ "متفاوت فکر کنیم" :: Mr. Keating

چالشِ "متفاوت فکر کنیم"

بسم الله الرَّحمن الرَّحیم

 

به چالش "متفاوت فکر کنیم" خوش اومدید.

لطفا فکر کنید و جمله‌ی ساده‌ی زیر رو به متفاوت‌ترین و هنرمندانه‌ترین حالتی که به ذهن مبارک‌تون می‌رسه بازنویسی کنید: 

 

... و من آماده‌ی رفتن شدم.

 

پ.ن اول: محدودیتی در تعداد جملات بازنویسی شده وجود نداره.

پ.ن دوم: حتما قبل از هر کار پست قبل رو بخونید اگر نخوندید.
پیرو پست قبل، به این فکر افتادم که هر کدوم از شما، مخاطب هایی دارید که من ندارم و به این نتیجه رسیدم که اگه هرکسی جمله‌ی خودش رو در تارنمای خودش منتشر کنه، هم افراد بیشتری شرکت خواهند کرد و هم جملات بیشتر و ایده های ناب‌تری خواهیم داشت.

بنابراین با احترام دعوت می‌کنم از نویسندگان تارنماهای "مثل دال"، "لبخند می‌زنم"، "دارالمجانین"، "دخمه"، "یک جرعه لبخند"، "مونولوگ"، "قاب احساس"، "شب‌های روشن"، "عصر پاییزی"، "درجستجوی عاشقی"، "آبلوموف"، "هواتو کردم"، " میرزا مهدی"،  و تمام خوانندگان این تخته سیاه قدیمی، که هم به این پست جواب بدن و هم با نوشتن پستی تحت عنوان "متفاوت فکر کنیم" با جمله‌ی انتخابی خودشون در این چالش شرکت کنند، ان شاءالله.

فقط دقت کنید جملات انتخابی برای پست تون ساده باشه نه شاعرانه.

پ.ن سوم: "سید جواد" هم کلاس گذاشته و کلاً اینجا چیزی نمی‌گه ولی ما دعوتش می‌کنیم، باشد که به ما ایمان آورده و رستگار شود :)

 

 

۱۹:۵۳
آقا علی
۰۵ آذر ۹۸ , ۱۸:۵۰

...و رفتم.
دو سه گامی بیشتر،
نتوانستم بروم.
برگشتم.
داخل مسجدتان،
پر از ایمان بود.
گفتم به شما این دیگر،
سلام آخر است!
یا بقیة الله، السلام علیک!
و رفتم.
دو قدم نرفته بودم،
که باز ایستادم.
برگشتم سوی شما
عکس مسجد شما، 
در قاب پر از اشک دو چشمم، 
جاری بود. 
تکلیف خودم با پایم،
 سر اینکه بروم یا بمانم،
 معلوم نبود. 
یک آن به سرم زد که
اصلا از یادم رفت! 
نماز زیارتی را،
من هدیه نکردم به شما.
هوایی شدم و مثل بچه ها،
مستانه دویدم
سوی آغوش شما.
اما راستش،
دو رکعت نماز زیارتی،
دروغی کودکانه بیش نبود! 
خواستم که بفریبم خودم را
و برگردم.
برگشتم. 
داخل مسجدتان، 
پر از ایمان بود...

 

+ممنون که منو تحمل کردید :)

+اینو به جای نظر قبلیم بفرستید😊

پاسخ :

سلام و احترام
به به، قبول باشه برادر
زیبا بود...

تکلیف خودم با پایم،
سر اینکه بروم یا بمانم،
معلوم نبود. 

علی‌رضا گ
۱۷ خرداد ۰۱ , ۲۲:۱۹

چقدر آشناست این خونه...

این خط خطی های روی دیوار

علی آقا هنوز هم آقاست؟


پاسخ :

علی آقا هنوز هم آقاست...

برای من، مثل باز کردن در خونه قدیمی پدری بود...پست ها حکم وسایل خاک گرفته رو داشت. 
خوش اومدی.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

Mr. Keating

!O Captain! My Captain
Our fearful trip is done
The ship has weather'd every rack, the prize we sought is won
.The port is near, the bells I hear, the people all exulting

کتابِ در حالِ خواندن:

آخرین کتابِ خوانده شده:
Designed By Erfan Powered by Bayan