سیگار نه... .
مواد مخدر هم نه... .
قرص توهم زا هم نه... .
امشب دارم تسلیم یه مخدر عمیق تر می شم.
عباس معروفی... .
سال بلوا... .
به نوعی انگار داستان منه...
عباس معروفی آدم رو می بره تو قعر ناامیدی...
و خودش هم می شینه کنارت گریه می کنه...
و با نگاهش بهت می فهمونه دنیا همینه.
همین قدر پَست.
ولی به این قانع نمیشه، دستت رو میگیره می بره به یه جایی بعد از غم...و تو می فهمی غم پایان ماجرا نیست...و میشه کارت از گریه هم بگذره.
بعد از گریه سکوته.
...
عباس معروفی مخدره...
مخدری که حلال و حرومش رو نمی دونم...فقط می دونم آرومم می کنه، وقتی نمی تونم داد بزنم.
وقتی مجبورم فریادِ سکوت باقی بمونم... .
جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر
خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود... .