امیرعلی داره کارتون نگاه می کنه...
شخصیت های کارتون دارن با هم حرف می زنن...
یکی می گه: من توی این درگیری ها پدرم رو از دست دادم.
یکی دیگه می گه: من برادرم رو.
اون یکی می گه: من بهترین دوستم رو.
و من آروم زیر لب می گم:
" من خودمو از دست دادم... "
+ یه عمره قراره یه " منِ " تازه از دل منِ پیش فرضی که خدا بهم داده و مدت هاست تحت سیطره ی اژدهای غضب و دیو شهوته، بیرون بیاد...و یه عمره زیر مشت و لگد مونده. (می ترسم از اون روزی که تابلوی تعویض رو بگیرن بالا و شماره ی من روش باشه، که یعنی وقتت تموم شد....می ترسم ولی کاری نمی کنم)
دیشب کسی می گفت که " حیوانات شهوت دارند و غضب...این دو، محرک حبیوانات هستند و انسان در این دو با حیوانات مشترک است و فقط نیروی سومی ست که آدمی را متمایز می سازد از حیوان، به نام عقل " ( که اگر به کار گیرد...)
و منِ این روزای من چقدر اشتراکاتش با حیوانات پر رنگ تره تا انسان ها.
" أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوَّاْ أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ " 16/ حدید
آیا وقت آن نرسیده است که دل های مومنان در برابر یاد خدا خاشع گردد؟
در جواب تو فرومانده ترم از طفلی
که به سُفتن شکند گوهر و تاوانش نیست
#نظیری_نیشابوری
- جمعه 17 خرداد 98 -
پ.ن: استاد نازنین حقوق بین الملل خصوصی ما (که سلام خدا بر او باد) به ما توصیه کردن اتفاقات روزانه مون رو یادداشت کنیم. از همین بابه اگه ازین به بعد این جا با یادداشت های روزانه ی من روبرو می شید....ان شاءالله.