معمولان. دو :: Mr. Keating

معمولان. دو

به نام خدا

پنج شنبه 98/1/22


سختی هایی که وعده داده بودن از همون لحظه ی بیدار شدن شروع شد...

آب خرم آباد قطع شده بود.


بعد از صبحونه راه افتادیم تا از یه جاده ی فرعی به "معمولان" برسیم...کنار رودِ با صلابتی که هنوز هم قدرت داشت، روستاهای تخریب شده و پل های شکسته به چشم می خوردن.

بعد از حدودا یک ساعت به معمولان رسیدیم.

اکثر جهادی ها جمع شده بودن توی مسجد شهر که مسجد جامع خرمشهر رو به ذهن تداعی می کرد.


بیل به دست به سمت خونه ای که باید برای کار تحویل می گرفتیم حرکت کردیم...خونه ی خونواده ی آقای محمدی.


شاید نزدیک یک متر ارتفاع گِل های جمع شده توی حیاتش بود...خونه ای که آب تا سقفش رسیده بوده و رد آب هنوز روی دیوارش باقی بود.

موقع بیرون بردن مبل هایی که سیل نابودشون کرده بود چی تو دل اعضای خونه می گذشت خدا می دونه...

***

مهم تر از تمام سختی ها این بود که همه اومده بودن.....همه.

طلبه...بسیجی...دانشجو....دکتر...همه در کنار هم.

حتی تروریستای سپاهی! هم با جون و دل کار می کردن.

۰۶:۰۵

Mr. Keating

!O Captain! My Captain
Our fearful trip is done
The ship has weather'd every rack, the prize we sought is won
.The port is near, the bells I hear, the people all exulting

کتابِ در حالِ خواندن:

آخرین کتابِ خوانده شده:
Designed By Erfan Powered by Bayan