من می روم...تو می روی...او می رود...ما می رویم! :: Mr. Keating

من می روم...تو می روی...او می رود...ما می رویم!

... یا حَبیبَ من لا حَبیبَ له ...
 
 
1:44 بامداد 23 تیر 97
تازه از تنور درآمده...
 
 
رسیده ای لب ایوان و کوله ی سفرت را...
نه...کوله نه...که به کوچی دوباره بال و پرت را...
 
چنان به بستنِ کَفشت نشسته ای که مبادا
کسی دمادمِ رفتن شکوهِ چشمِ ترت را...
 
کمی غرورِ برادر...کمی تبسّمِ مادر
شبیه تر شده ای این میان ولی پدرت را
 
تو می روی و دلت تنگ می شود به نسیمی...
که خاطرات قدیمی احاطه کرده سرت را
 
بدون ترس اگرچه نبوده راه برایت
دلت خوش است به آن لحظه ای که همسفرت را...
 
هم او که گاهِ سکون چون تو تکیه گاه ندیده ست
هم او که وقتِ سفر می خرد به جان خطرت را
 
...
 
تو می روی و همین رفتنت نشان کمی نیست...
بگو
به
رود
بریزند
آبِ
پشتِ 
سرت را
 
۰۲:۲۶
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

Mr. Keating

!O Captain! My Captain
Our fearful trip is done
The ship has weather'd every rack, the prize we sought is won
.The port is near, the bells I hear, the people all exulting

کتابِ در حالِ خواندن:

آخرین کتابِ خوانده شده:
Designed By Erfan Powered by Bayan