تو اهل صحبت دل نیستی چه می دانی...که سر به جیب کشیدن چه عالمی دارد! :: Mr. Keating

تو اهل صحبت دل نیستی چه می دانی...که سر به جیب کشیدن چه عالمی دارد!

یـَا دَلــیــلَ الــمُتَّــقــیــنــــــــــــــــ...


چـــیــه؟

مگه " یک مسلمان " نمی تونه ناراحت بشه؟

البته که " مومن شادی اش در ظاهر و غمش در درون است" ولی ما که مومن نیستیم...هستیم؟

شاید حتی نشه روی این لحظات اسم " ناراحتی " گذاشت...شاید تلنگر باشه...شاید یه وقفه...یه مکث

گاهی نیاز داری که یه نفر دست گرمش رو بذاره پشت کمرت و هُـــــلِـــــــت بده!

بین خودمون بمونه...گاهی هم نیاز نیست ، ولی باز مکث می کنی تا فقط گرمای دست اونی که باید رو حس کنی...!


بر خلاف تصورتون "یک مسلمان" نمی خواد روبروتون بایسته و خودش رو روایت کنه...چون "یک مسلمان" اصلا وجود خارجی نداره! چون "یک مسلمان" جز شما چیزی نیست...چون هر کدوم از شما می تونه "یک مسلمان" باشه...با تمام شباهت ها و تفاوت ها!


مسلمان درون شما رو نمی دونم...اما

مسلمانی رو که من زندگی کردم از فراز و نشیب های زیادی عبور کرده...این رو امشب از روی کارت حافظه ای که مربوط به گوشیِ شاید 8 سالِ پیشِ یک مسلمان بود فهمیدم... 

از این که چقدر غریبه ام با مسلمانِ هشت سال پیش...

از این که دیگه دلبسته و دلباخته ی پان ایرانیسمِ صدای "یاس" نیستم.

از این که امروز از "خراطها" عبور کردم...انگار نه انگار که یه روز تنهایی رو دوست داشتم برای دل سپردن به شعرهاش...

همه چیز از یه روز سرد یا گرم پاییزی یا شاید بهاری شروع شد...شایدم همه چیز از یه روز سرد یا گرم پاییزی یا بهاری تموم شد!

اصلا سرد و گرم و پاییزی و بهاری بودنش مهم نیست...چیزی که یه روز رو توی زندگی تون خاص می کنه ویژگی های اون روز نیست که خود اون روزه...خود اون روزه که حتی به ویژگی هاش معنا و تازگی می ده!

مهم اینه که توی یکی از روزای خدا، "یک مسلمان" تصمیم گرفت از این خودخوریِ با یا بی دلیل بالاتر بیاد،از پیدا کردن هزاران دلیل برای ناراحت شدن، از گریه های با یا بی دلیلِ شبانه رها بشه و از همون روز تصمیم گرفت که دست بکشه از هرچیز و هر کسی که پاشو از گلیمش درازتر کرده و وارد زندگی ش شده...و دیگه خراطها گوش نده....و جز چند باری توی این هشت سال...گوش نداد!

می گم با یا بی دلیل چون نمی خوام "یک مسلمان" اون سال ها رو قضاوت کنم...

"یک مسلمان" این روزها رو هم قضاوت نمی کنم...حتی وقتی دلش تنگ میشه

برای روزهایی که...

و برای آدم هایی که...

...

از شما چه پنهون، " یک مسلمان " به اندازه تمام درستی هاش، اشتباه داشته...شاید هم بیشتر! 

اما امروز وقتی به گذشته نگاه می کنه می بینه اشتباهات ناشی از تصمیم های خودش رو دوست تر داره تا حق ترین مسیرهایی که به خواست و اراده ی دیگران پا در اون ها گذاشته...

من "یک مسلمانی" که از خواسته ی دلش چشم پوشید و نذاشت هر چیزی وارد ذهنش بشه رو دوست دارم...

من دوست ندارم "یک مسلمانی" رو که روی حقیقت پیش روش چشم پوشید و گفت واسه توبه کردن وقت هست...اما

"یک مسلمانی" رو که تو روزای اول مبارزه با نفسش تو اتاق نشست و علی رغم دادوفریادهای گزارشگر بازی ایران-آرژانتین از اتاق بیرون نیومد و بازی رو ندید تا نفسش رو آدم کنه رو دوست دارم...


شاید دیگه شور و حال گذشته رو ندارم

شاید هم پخته تر شدم...نمی دونم

نمی دونم تنهایی این روزها تا کی باید ادامه داشته باشه...فقط می دونم تا نفس هام به شماره نیفتاده باید نفس بکشم...باید شعر بگم...باید شعر بگم.


پ.ن یک: به قول جبران خلیل جبران همیشه موقع تصمیم گیری ها می بینم که یک منِ بزرگ تر در درونم نشسته و دارد تماشایم می کند.

شما هم با "منِ درون" تون خلوت کنید... .


پ.ن دو: 

- تو چرا این جوری شده ای؟

- من از خودم هم خسته ام، حوصله ام را از دست داده ام، دلم داره می پوسه.

- پس من چی؟

- نمی دونم...

اشک هایم روی گونه سر می خورد و او با آرامشی خاص ادامه می دهد: «دوست داشتن تو کار ساده ای نیست»

...

آن شب فکر کردم از ترس دچار این حالت شده اما بعدها به اشتباه خودم پی بردم و دانستم که درک او آسان تر از بوییدن یک گل است، کافی بود کسی او را ببیند. و من نمی دانم آیا مادرش هم او را به اندازه ی من دوست داشت؟ آیا کسی می توانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می کند؟ آدم پُر می شود. جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد و هیچ گاه هم دچار تردید نشود.

سمفونی مردگان/عباس معروفی

#رمان-فاخر

#بخوانیم

۰۲:۰۹
سوما ..
۲۱ ارديبهشت ۹۷ , ۱۰:۴۸
هیچ چیز به اندازۀ این خودقضاوتها آدم را صیقل نمی‌دهد و جلو نمی‌برد.
امید که هشت سال بعدتر، به خود آن روزتان آفرین بگویید که نه قدر هشت سال که قدر چندین و چند هشت سال قد کشیده‌اید.
کنکور چطور بود راستی؟

پاسخ :

سلام....دعایی بس زیبا و دل نشین بود...الهی در حق خودتان هم مستجاب شود

کنکور هم الحمدلله....خیلی سخت بود ولی از عملکرد خودم راضی ام...تلاشم رو کردم، باقیش با خداست...دعا بفرمایید شما لطفا
صـــا لــحـــه
۲۱ ارديبهشت ۹۷ , ۱۱:۵۹
این ماجرای" مسلمان" چند سالِ پیش و الان برای منم همیشه جالب بوده... مخصوصا وقتی دفتر خاطرات چند سالِ پیشم رو میخونم... فکر هام، کارهام، دوستام، آهنگ‌هایی که دوست داشتم، فیلم‌هایی که دیدم، کتاب هایی که خوندم، جاهایی که رفتم...

+هیچی بدتر از وادادگی در تربیتِ نفس نیست... گاهی که خسته میشم، حالم از خودم به هم میخوره!

+از شما چه پنهون منم خیلی کنجکاوم بدونم نتیجه کنکورتون چی شد! آخه پدرم هم تو آزموِ دکتری، حقوق بین الملل زده... منتظرِ دعوت نامه های مصاحبه است!

پاسخ :

این همه نشون میده که رشد کردین...و این خیلی خوبه
خیلی ها هستن که تفاوتی نمی کنه نه فقط امروزشون با دیروز که امسالشون با پارسال حتی!

+موافقم

+ واقعا؟ چقدر جالب...یعنی ایشون هم حقوقی هستن؟ خیلی عالیه
راستش خب من که برای ارشد آزمون دادم
و...الحمدلله...خیلی سخت بود ولی از تلاش خودم راضی ام...باقیش با خداست و توکل بر خدا
دعا کنید راضی باشیم به رضاش در عمل
Va hid
۲۱ ارديبهشت ۹۷ , ۱۲:۰۰
اشتباه که می کتیم!!! چطور درس میگیریم مهم تره!!!

پاسخ :

کاش بشه اشتباه هم نکنیم...کاش
علی ابن الرضا
۲۱ ارديبهشت ۹۷ , ۱۲:۳۱
خدا قوت مسلمان...راستش نصفه متنو خوندم بقیش رو بعدا میام میخونم...😂

پاسخ :

تنها صداقت است که می ماند :)

خدا قوت به شما

ارزش خوندن ندارن که برادر :)
آسـوکـآ آآ
۲۱ ارديبهشت ۹۷ , ۱۵:۵۶
لازم نیست اصلا چیزی بگید راجع به خودتون
به نظرم کسی که همینقدر راحت هودش رو تحلیل می کنه
و از کم و زیاداش خبر داره
یعنی آدمِ خوبیه :)
اسلام که فقط به اونایی که بقیه میگن نیست :)

پاسخ :

حقیقتا قصدم صحبت راجع به خودم نبود...بیشتر تلنگرانه ای بود که شاید دیگرانی رو هم به فکر فرو ببره در مورد "یک مسلمان" درون شون!

اما در کل این که آدم با خودش تکلیفش معلوم باشه چیز خوبیه...حاسبوا قبل ان تحاسبو

ممنونم واقعا
لوسی می
۲۱ ارديبهشت ۹۷ , ۲۰:۵۶
من اشتباه هایی که با تصمیم شخصی خودم انجامشون دادم رو اصصصصصلا دوست ندارم و همیشه به پاشون گریه میکنم و دوست تر میداشتم اگر جبری یا خواست دیگرانی مانع اون اشتباه ها میشد...

پاسخ :

شخصیت آدم ها متفاوته...
به قول دیالوگ نمایشنامه ی "مهمان سرای دو دنیا" : حقیقت من می تونه حقیقت شما رو بپذیره :)

اما شاید "مسلمان بودن چون به این نتیجه رسیده ایم که مسلمان باشیم" زیباتر باشه از " مسلمان ماندن چون پدر و مادرمان مسلمان بودند یا چون معلم دینی مون گفته باید مسلمون باشید"

ممنون از حضورتون...بزرگوارید
آلاء .
۲۱ ارديبهشت ۹۷ , ۲۳:۵۹
دقیقا منم یاس و مجیدخراطها گوش میدادم و های های گریه میکردم
تیغ و براار دستام و خط خطی کن تلافیه هرچی من زدم نگفتی کافیه دلم میخواست خودم و با این آهنگ خط خطی کنم://
یه شعرم بود به قرآنی که از سایش گذشتم به مرگ هردوتامون خیلی خستم
نگو میبینمت یه روز دیگه آخه احساس من این و نمیگه....
الان گوش بدم فقط میخندم=))
شاید پخته تر شدیم چه میدانیم:)

پاسخ :

منم الان با گوش دادنشون خندم میگیره به عشق های این چنینی...شاید نه...حتما و قطعا پخته تر شدیم...الحمدلله
همون طور که دیگه عروسکی یا توپی که دیروز بودن یا نبودنش دلیل خنده و گریه مون می شد امروز نمی تونه اون حس رو در ما به وجود بیاره...
نـــای دل
۲۲ ارديبهشت ۹۷ , ۱۶:۲۸
همین که ادم خودش و رفتارش رو تحلیل میکنه و به اشتباهاش پی ببره خیلی عالیه..

پاسخ :

این راه عامل میخواد نه گزارشگر و تحلیل گر

کاش مرد عمل باشیم برادر


لوسی می
۲۴ ارديبهشت ۹۷ , ۰۷:۵۷
بله اونجور مسلمان بودن قطعا زیباتر و ارزشمندتره. و اشتباه نکردن با تصمیم شخصی و خارج از اجبار هم همینطور. اینه که اوج دهنده و بزرگ کننده ست و مسلمانی تحت اجبار و بی اختیار ارزشی نداره.
اما اشتباه کردن متعمدانه هم خیلی بده.
البته این بد بودن به سطح اون اشتباه و عواقبش هم بستگی داره نمیشه همه نوع اشتباهی رو تو یه قالب بگنجونیم. بعضی اشتباهها عواقبی دارن که باعث میشه آدم ترجیح بده کاش کسی به اجبار مانع از انجام اون اشتباه میشد.

لطف دارین.

پاسخ :

بلی بلی...
این جاست که می گن
ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها...

ممنونم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

Mr. Keating

!O Captain! My Captain
Our fearful trip is done
The ship has weather'd every rack, the prize we sought is won
.The port is near, the bells I hear, the people all exulting

کتابِ در حالِ خواندن:

آخرین کتابِ خوانده شده:
Designed By Erfan Powered by Bayan