سرما خوردن بهونه ای شد که امروز رو به خودم استراحت بدم...سر کار رفتن هم اگه به درسم لطمه می زد باید منتفی می شد و شد!
فردا اگه خدا بخواد روز خوبیه...روز تموم شدن مهم ترین کتاب کنکور ارشد!
و روز شروع شدن یه مبارزه ی نفس گیر و تماشایی در کنار یک دوست...
بعضی آدما حرفای عادی شون هم تلنگره...مثل علی صفایی حائری که در حرکت (بخوانیم!) می گه: ما با این لوس بازی ها و تسامح ها به درد پشت ویترین می خوریم...به درد مدینه ی فاضله ی افلاطون می خوریم نه مدینة الرسول...که مدینة الرسول پر از فاجعه و درگیری است،هزار نطفه ی اختلاف در آن هست.
باید قوی شیم...
گوهر قیمتی از کام نهنگان آرند
هر که او را غم جان است به دریا نرود...
#سعدی_علیه_الرحمه
پ.ن: مرا خدا آزاد کرد...
وگرنه من از کجا عشق از کجا سبحانه سبحانه...